یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

3 روز پیش

        "همه آدم‌ها که مثل هم نیستند. یک عده دلشان می‌خواهد دردشان را بریزند روی دایره‌زنگی و هوار بکشند و یک عده هی می‌خواهند آنچه توی دلشان می گذرد را نشان ندهند که نمی‌شود و سریز می‌کند و یک عده فکر می‌کنند که دردشان از هوار کشیدن و سرریز کردن گذشته یا می‌خواهند که باورش نکنند و هی راه و بیراه می‌آورند که دروغ است و چه و چه... برای همین است که فقط زل می‌زنند به یک‌جا و کور و کر و لال می شوند، همین."

کتابی ساده، دل‌نشین با روایتی خطی.
کتاب فضای تیره‌ای داره و  از دو بخش تشکیل میشه به‌نظرم به نحوی باهم در تضادن و شیوه زندگی شخصیت‌های هر بخش خواسته و ناخواسته پارادوکس جذابی رو ایجاد کرده.
• روایت اول، راوی اول شخص: آصال، جوان اردبیلی که روحیه سرکش و سنت‌شکنی داره و می‌خواهد از شهر و خانواده‌ش دور بشه.
• روایت دوم، راوی دانای کل: سرگذشت سارگل و صالح، زوجی که در دوران قحطی و تجاوز روس‌ها به خاک‌ایران تلاش می‌کنند تا زنده بمونند و خاک و خانه‌شان رو حفظ کنند.
فصل‌ها یکی در میان داستان‌ها رو روایت می‌کنند و در نهایت این دو بخش به‌نحوی بهم می‌پیونده.
یک نکته دوست‌داشتنی کتاب برای من این بود که گاها از اصطلاحات یا کلمات ترکی استفاده کرده بود. در کل من این سبک رو در کتاب‌های ایرانی خیلی می‌پسندم. این که با فرهنگ ، گویش و زبان یک منطقه هر چند کوتاه آشنا شم برام خیلی جذابه و حس خوبی بهم میده
خوندن این کتاب رو به مخاطبان بزرگسال رمان‌های ایرانی اجتماعی پیشنهاد می‌کنم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.