یادداشت
1403/1/23
در اولین کتاب از مجموعه از کتابهای آنه شرلی، دختر رمانتیک و خیالپرداز ما طی اتفاقی غیرمنتظره به گرین گیبلز و زندگی ماریلا و متیو کاتبرت وارد میشه. دوست و دشمن پیدا میکنه و برای هدفهای جدیدش تلاش میکنه (البته در همین حین دسته گلهای زیادی هم آب میده). سیر داستان یکنواخت نبوده و هر صفحه از کتاب برای من با ذوق و لذت همراه بود.🌈 🔸بریدههایی از کتاب بر باد رفتن یک امید تازه، دخترک را در غصه غوطهور میکرد و درعوض یک موفقیت میتوانست او را تا اوج قله خوشبختی برساند. ______________ خونسرد بودن برای آنی به معنای تغییر شخصیت بود. روح پرتبوتاب او همه لذتها و رنجهای زندگی را با شدت بیشتری لمس میکرد. _____________ آه داینا! کاش این امتحان هندسه هم زودتر تمام شود! اگرچه همانطور که خانم لیند میگوید، اگر در هندسه قبول شوم یا نشوم، خورشید بازهم به طلوع و غروبکردنش ادامه میدهد. این مسئله حقیقت دارد، اما یادآوریاش چندان آرامشدهنده نیست. ترجیح میدهم اگر رد شدم دیگر خورشید بالا نیاید! _____________ همانطور که خانم لیند میگوید، در این دنیای ناقص هیچچیز همیشه نمیتواند کامل باشد. حرفهای خانم لیند گاهیاوقات اصلاً آرامشبخش نیست، اما آنچه مسلم است این است که گفتههایش بهشدت حقیقت دارند. ______________ آنی:« تکخوانی تو خیلی باشکوه بود داینا! وقتی برایت دست میزدند من بیشتر از تو به خودم میبالیدم و در دلم میگفتم این دوست صمیمی من است که چنین افتخاری را کسب کرده.» ______________ او نفس عمیقی کشید و گفت:«ماریلا! چقدر خوب است که فردا روز جدیدی است و هنوز هیچ اشتباهی در آن رخ نداده، اینطور نیست؟» ماریلا گفت:«ولی قول میدهم فردا هم مرتکب اشتباههای زیادی خواهیشد. تو هرگز از اشتباه کردن خسته نمیشوی. » آنی گفت:«بله، میدانم. اما یک نکته مثبت هم در من وجود دارد ماریلا! من هرگز یک اشتباه را دوبار مرتکب نمیشوم.» ____________ متیو:«همه احساساتت را کنار نگذار آنی! گاهی اوقات لازم است کمی احساساتی باشی... البته زیاد نه... کمی از احساساتت را نگه دار آنی! فقط کمی از آن را.» ____________ حتی اگر می دانست بدون داشتن آن اعتقادات به بهشت میرود، بازهم به آنها پایبند میماند. ____________ خیلی خوشحالم؛ چون در دنیایی زندگی میکنم که در آن برف سفید وجود دارد.🌨️ _____________
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.