یادداشت 🤸 Misaroww

🤸 Misaroww

🤸 Misaroww

1404/4/21

        کتاب «اگنس» برای من فقط یک داستان نبود، یک آینه بود. آینه‌ای که وقتی در آن نگاه می‌کردم، بخشی از خودم را در چهره و روح شخصیت اول زن کتاب می‌دیدم. آن صداقت بی‌پرده، آن لطافت گاهی تلخ، و آن کشمکش آرام اما عمیق… همه‌چیزش برایم قابل لمس بود، مثل لمس کردن یک پارچه ظریف که گرمای دست را نگه می‌دارد.

روند داستان آرام اما پرکشش است؛ روایت از دل یک آشنایی ساده آغاز می‌شود و کم‌کم به لایه‌های عمیق‌تری از رابطه، هویت و مرز میان خیال و واقعیت می‌رسد. نویسنده با ظرافت، فضای بین سکوت‌ها و ناگفته‌ها را پر می‌کند، طوری که گاهی حس می‌کنی خودت در آن اتاق، در آن نگاه، یا در آن لحظه حضور داری.

«اگنس» فضایی دارد که به اصطلاح من aesthetic عه و واژه‌ها نه فقط روایت می‌کنند، بلکه مثل نور غروب روی دیوار، حس و حال می‌سازند. فضای داستان مینیمال و در عین حال پر از جزئیات حسی است؛ جملات کوتاه اما ماندگار، شخصیت‌هایی که با سکوت‌شان حرف می‌زنند، و لحظاتی که انگار با دوربین اسلوموشن گرفته شده‌اند.

برای من این کتاب یادآور آن لحظه‌های خاص زندگی‌ست که نه شادی‌اند و نه غم، بلکه چیزی میان این دو، با طعمی ملایم و ماندگار. همان لحظه‌هایی که وقتی به یادشان می‌افتی، نفس عمیقی می‌کشی و به خودت می‌گویی: «این منم… این زندگی من است.»
      
35

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.