یادداشت ضحی مختارزاده 🇮🇷
1404/5/1
این کتاب شاید برای نوجوانان نوشته شده، اما من با تمام وجود احساسش کردم . ناخودآگاه برای پدربزرگ این داستان و برای مادربزرگ خدابیامرز خودم، اشک ریختم. من، جیک و مادرش و پسرخاله اش و حتی خاله اش را درک می کنم و دوستشان داشتم. این کتاب را درک می کنم و دوست دارم . در زندگی واقعی نقش من در نگهداری از مادربزرگم حتی کمتر از جیمز بود و این بار بر دوش پدرم، عمه و پسرعمه هایم بود. این که ببینی مادربزرگ مورد علاقه ات، همان زن مهربان و دوست داشتنی، جلو چشم هایت محو می شود واقعاً دردناک است و در این کتاب همه این احساس ها به خوبی نشان داده شده بود. نگهداری از فرد آلزایمری برای افراد نزدیک به بیمار، بسیار بسیار خردکننده است و این فرایند بسیار طولانی و فرسایشی است. حقیقتا یک امتحان الهی! یکی از دوستان در انتهای نظرش درباره این کتاب جمله بسیار زیبا و به جایی نوشته بود: «پایان متواضعانه کتاب را دوست داشتم.» واقعاً همینطور است چون این کتاب راجع به زندگی و نگهداری از یک فرد آلزایمری است و پایان بسیار خوبی داشت و این که دوست دیگری نوشته بود کاش داستان با مرگ پدربزرگ تمام می شد را اصلا قبول ندارم. این کتاب همینطور که هست، یک اثر هنری کلاسیک و کامل است. 👏👏👏👏👏👏
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.