یادداشت نیما اکبرخانی
1401/4/28
کتاب مهمی که آمد ولی چقدر دیر !!!! خاطرات آقای کاظم دارابی از آن دست خاطرات هایی ست که حتما باید خواند چیزهای بسیار زیادی دارد تا به ما یاد بدهد اوایل با زندگی در دهه های 50 و 60 شروع می شود و شرایط آن دوران در ایران را برای ما بازگو می کند بعد می رود سراغ مهاجرت . سختی های خاص خودش بعد اوضاع و احوال ایرانی ها در دوران انقلاب و اختلاف یعنی دهه 60 و آن شکاف عمیقی که بین ایرانی ایجاد شده است و منجر به درگیری و قتل و جنایت در خیابان ها شده است. من اصلا فکرش را هم نمی کردم این درگیری ها تا خیابان های برلین و پتسدام هم کشیده شده باشد اما شده . بعد هم دستگیری و شروع ماجرای اصلی . اینجا به نظر من جایی ست که کتاب محوریت اصلی خود را رها کردهو خواننده را دگیر صدها صفحه مطالب حقوقی آن هم از نوع آلمانی اش می کند . چیزهایی که اصالتا خاطره نیست . شرح دفاعیات این و آن یا چیزهایی که فلانی گفته بود یا .... این ها خاطره نیست و اسناد است می توانست عوض اینکه وسط کتاب بیاید به صورت سند همان انتها بیاید البته برای بنده پر واضح است که صاحب خاطرات و نویسنده کتاب سعی داشتند روایتی در برابر روایت «دستمالچی» ارائه کنند اما باور کنید مردم عادی که کتاب را تهیه می کنند علاقه ای به دیدن این ها ندارند . می توانست همان انتهای کتاب در بخش اسناد بیاید ، کما اینکه همین الآن هم آمده است . بعد هم می رسیم به آن ظلم بزرگی که در حق جناب دارابی شده است. قسمت نهایی کتاب هم سال های زندان است که بسیار آموزنده می باشد ای کاش این بخش آخر را برای تمامی مسئولین زندان ها در ایران یک نسخه پرینت بگیرند و مجبورشان کنند که مطالعه کنند تا بفهمند رعایت حقوق زندانی یعنی چه ! واقعا این بخش آخر و روزگار آقای دارابی در زندان باعث شده بود با دهان باز کتاب بخوانم . اصلا عجیب بود واقعا . بگذریم. نهایتا برای آقای دارابی آرزوی سلامتی و کام روایی دارم . امیدوارم حالا که آزاد شده زندگی خوبی را پی بگیرد و روزی برسد که با دخترش زینب کنار هم روزگار بگذرانند
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.