یادداشت عطیه عیاردولابی
1402/3/16
بسماللهالرحمنالرحیم 🔥 داستان "آواز، بچه، آتش"، خاطرات نادر انقلابی و محافظ آیتالله دستغیب را از چند سال پیش از بهمن ۵۷ تا چند روز بعد از شهادت آیتالله میگوید. این خاطرات به دو قسمت تقسیم شدهاند: 1️⃣ در بخش اول با خاطراتی جسته و گریخته و بدون ترتیب تاریخی از درگیریها و حملات مجاهدین و ضدانقلاب علیه آیتالله مواجهیم. نادرِ پاسدار و سرمحافظ را هم در این خاطرات میشناسیم. 2️⃣ اما در بخش دوم متوجه میشویم نادر را هنوز آن طور که باید نشناختهایم. نادر ۲۴ سالهای که بنا به پیشینه خانوادگیاش مذهبی و اهل نماز و روزه است اما سالهاست با مسجد و منبر آیتالله کاری ندارد. وقتی به حکم وظیفه امنیتیاش دوباره به آن فضا برمیگردد، تحت تاثیر رفتار و منش آیتالله دچار تناقض میشود. جشن هنر شیراز هم تیر خلاص را به جسد نیمهجان تردیدش میزند و باعث میشود که تصمیم نهایی را برای انتخاب جهتش بگیرد. ✒ اکبر صحرایی، رمان "آواز، بچه، آتش" را با مطالعه اسناد ساواک درباره آیتالله دستغیب و خاطرات و حکایتهایی نقل شده از ایشان، نوشته. به همین دلیل اطلاعات تاریخی ارزشمند و مستندی در قالب داستان ارائه شده. اما تقسیمبندی زمانی داستان جای تامل دارد. شخصیت اصلی این رمان نادر اتابکی است. نقطه عطف زندگی این شخص تحول وی و جدایی از ساواک بوده. از آن سو، موضوع داستان چند سال آخر زندگی آیتالله دستغیب و شرح مبارزهها و مجاهدتهای وی است که با ترور دردناکش به پایان میرسد. این دو رویداد مهم هر کدام به تنهایی میتواند نقطه عدم تعادل داستان و شروع آن باشد. با انتخاب رویداد تاریخی و مستند ترور، به نظرم گذشته نادر و غافلگیری از شغل امنیتی او و رها کردن شغل هدر رفته است. شاید اگر این دو بخشِ جداشده با هم ادغام شده بود، چالش جدیتری برای خواننده ایجاد میکرد. در نیمه اول داستان هم به نظر میآمد که رمان قصد پرداختن به منافقین در اوایل انقلاب را دارد. اما بعد از یکسوم داستان متوجه میشویم که هدف رمان شرح زندگی آیتالله دستغیب است و انگار خط داستان عوض میشود.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.