یادداشت zahra shams

zahra shams

1401/02/10

                دختران جنگل:

هزاران بار، در هزاران کتاب، در هزاران فیلم، در هزاران جای زندگی، دیده ایم که روزگارمان طوری به هم میریزد که سرنوشتمان را تغییر میدهد، جایی عوض می شود که حتی توقع کوچکترین ضربه ای را نداریم…و این دقیقا خود زندگی ست…و کار زندگی همین است، شوکه کردن انسان ها…

کتاب برفین و رزالین نوشته ی امیلی وینفیلد، داستان غافلگیری زندگی ست، زمانی که دو خواهر در اوج آرامش زندگی شان را می گذراند، ناگهان پدر می رود و دیگر بر نمیگردد…چه بلایی سر دو دختر مرفه داستان ما می آید؟

خب مثل همیشه میخواهم از ابتدایی ترین چیز هر داستان که نام آن است شروع کنم، قطعا اسم این کتاب چیزی جز نام شخصیت ها نیست، اما چون این اسامی برای ناآشنا و جدید بودند باعث شدند تا به سمت کتاب کشیده شوم و آن را بردارم و شروع به خواندنش کنم، شادی نویسنده میتوانست خلاقیت بیشتری برای خلق اسم به کار ببرد ولی بنظرم نام مناسبی را انتخاب کرده بود و میتوانست خواننده را جذب خود کند.

نکته ی بعدی ای که خیلی توجه ام را به خود جلب کرد، جلد و تصویرگری کتاب بود، نقاشی های کتاب به قدری زنده و زیبا بودند که هر کسی را مجذوب خود میکردند، این موضوع مهارت بالایی را نیازمند است، نقاشی ها باید طوری کشیده شوند که مغز خواننده را درگیر و مشغول خود کنند و تصویرگر کتاب کاملا توانسته بود این کار را به درستی انجام دهد.
شخصیت پردازی کتاب نیز مانند سایر مواردش به خوبی صورت گرفته بود، شخصیت های اصلی ما رز و اسنو یا همان برفین و رزالین بودند و نویسنده انها را به بهترین شکل ممکن توصیف کرده بود و تضاد شخصیتی برفین و رزالین کاملا مشهود بود و درکنار توجه به دو شخصیت اصلی به شخصیت های فرعی نیز کاملا دقت کرده بود و روحیات هریک به خواننده منتقل می شد. برای مثال نود درصد خوانندگان این کتاب از شخصیت کوتوله متنفر خواهند بود و این نشان میدهد که نویسنده توانسته کار خود را در رابطه با پردازش شخصیت به درستی انجام دهد و احساس تنفر را به خواننده انتقال دهد.

ماجراجویی جذابی که این کتاب داشت، مانند سایر کتب معمایی و ماجراجویی باعث میشد تا کشش داستان از بین نرود و خواننده نتواند رشته ی داستان را رها کند و آن را زمین بگذارد، انقدر ادامه میدهد تا به نتیجه برسد و خیالش راحت شود، و درآوردن این چرخه ی هیجانی و پر از سرنخ نیز کار دشواری ست، این چرخه باید به نحوی باشد که برای خواننده کلیشه ای و قابل حدس نباشد و هرلحظه ی آن پر از غافلگیری و ماجرا های نو باشد، تقریبا در اکثر بخش های کتاب این مورد رعایت شده بود و این نکته نیز یکی از موارد مثبت و مهم این کتاب است.

یک چیز جالب در این کتاب وجود داشت که در کمتر کتابی دیده بودم، در لا به لای داستان نوشته هایی بود که از زبان درختان جنگل بیان شده بود و از نظرم این مورد خواننده را به چالش می کشید و باعث می شد که روند داستان برایش یکنواخت و تکراری نباشد و لحظه ای از داستان خروج کند و درگیر گفت و گوی درختان شود و سپس دوباره به ماجرا برگردد، البته ممکن است فکر کنید که این نکته باعث پرت شدن حواس خواننده می شود، اما این دیالوگ ها به قدری نبودند که خواننده را کامل از داستان خارج کنند و باعث گیجی آن شوند.

این کتاب، جزو کتبی بود که نکته ی منفی مشهودی در آن به چشمم نخورد و انقدر واضح نبود که آن را در مرور کتابم بیاورم، اما قطعا هرکتابی نکات ضعف خودش را دارد:)

در اخر، زمانی که این کتاب را خواندم، هنوز وارد دنیای کتابخوانی نشده بودم و با کتب تخیلی کمی آشنا بودم و آن زمان این کتاب تفکرم را در رابطه با دنیای خیالی نوشته ها به کل تغییر داد و جهان جذابی را برایم رقم زد:) و واقعا واقعا واقعا حقش نیست که آن را در انتهایی ترین نقطه ی کتابخانه تان تنها بگذارید و نخوانیدش:)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.