یادداشت Soli
1404/4/14
طرح کلی داستان من رو یاد قسمت اول مجموعه نارنیا انداخت. سرزمینی که یه افسونگر بدجنس تسخیرش کرده و حالا ساکنین اصلیش میخوان پسش بگیرن. موضوع چند تا آزمون و اینا هم کمی تکراری بود، اما خلاقیت نویسنده توی جزئیات رو دوست داشتم. نامگذاریها، سنتها، مناظر، خیلی برام جالب بودن همه. شخصیت کوالا از همه برام جذابتر بود. دقیقا همونقدر که از راج، توکا و علیالخصوص کوهپری بدم میاومد، کوالا رو دوست داشتم. یه شخصیت کارراهانداز و نسبتا معمولی. نه لوس مثل توکا و نه خودقهرمانپندار مثل راج و نه چندشآور مثل کوهپری. یکی از چیزایی که برام عجیب بود، اطلاعات کوهپری بود. من دختر پونزدهساله کم دور و بر خودم ندیدم، از اقشار مختلف. اما یادم نمیآد که هیچکدومشون چنین اطلاعاتی رو داشته باشه. اطلاعاتش درمورد پرندهها رو قبول میکنیم، چون پدرش عاشق پرندهشناسی بوده. درمورد گیاها هم... باشه، مادربزرگش با گیاهان دارویی سر و کار داشته. اما آخه چند نفر میدونن که کوسهها از کرم شبتاب میترسن؟ چیزی که خیلی آزارم میداد، همین همهچیزدونی و به اصطلاح "پرفکت بودن" کوهپری بود. یعنی چی آخه؟ چند تا آدم گنده مدام وامونده میشدن که چی کار کنن و یه دختر بچه سریع نقشههای خردمندانه میکشید. احتمالا نویسنده میخواست بگه هوش آدم به سن یا جنسیتش ربط نداره، اما خب زیادهروی کرده بود و مخاطب رو پس میزد بیشتر از اینکه جذب کنه. یه ایراد دیگه هم اینکه، به نظر میاومد توکا، کوالا و راج به طور متوسط بیستوپنج، شش ساله باشن. اما گاهی رفتارها و یا لحن و مدل حرف زدنشون بیشتر به بچههای پنج ساله میخورد. توکا که دیگه رسما شورش رو درآورده بود، من خودم کاپ حساس و آبغورهگیر بودن رو بین جمع فامیل و دوستان دارم، اما بازم توکا میرفت رو مخم. شخصیت هم اینقدر لوس و ننر؟ این ایرادها رو که کنار بذاریم، سرجمع کتاب بدی نبود. تلاش نویسنده برای خلق یه اثر فانتزی کاملا ایرانی قابلتقدیره، اما اگر مثل من کتابهایی مثل سلحشوران پارلهآن رو خونده باشی که نمونهی خیلی خوبی از یه کار فانتزی ایرانیه، کمی سختگیر میشی در مقابله با کتابهایی مثل این یکی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.