یادداشت دیانا

دیانا

دیانا

1404/1/22

        فکر می‌کردم داستان قرار است یک چیز حوصله‌سر بر و نسبتا کلیشه‌ای باشد. کتاب‌هایی که قبلا از ادبیات معاصر ایران خوانده بودم را با هوشمندی و حوصله‌ی کمتری انتخاب کرده و از این رو، ناخودآگاه به ادبیات معاصر ایران بدبین شده بودم. این کتاب را که خیلی اتفاقی از کسی قرض گرفته و شروع به خواندنش کردم، یک دفعه‌ای انگار جادو شدم. و به خودم آمدم دیدم دارم صفحه‌‌ی صد و بیستم را ورق می‌زنم. 
این داستان با نثر روان و شخصیت‌پردازی بی‌نظیرش، اصلا خسته‌کننده یا حوصله سر بر نشد. 
هنوز دارم به خواندنش ادامه می‌دهم و مشتاقم ببینم چطور تمام می‌شود‌. اما تا همین‌جا هم خانم شیرمحمدی واقعا مرا درگیر داستان کرده. 
      
69

13

(0/1000)

نظرات

پگاه :)

پگاه :)

1404/1/22

خلاصه میدی؟
1

0

دیانا

دیانا

1404/1/22

داستان داره توی دوران قبل از انقلاب، حوالی سال چهل اتفاق می‌افته. یه خونه‌ی قدیمی هست که همسایه‌های زیادی دارن کنار همدیگه زندگی می‌کنن و داستان از زبون یک پسربچه‌ی حدودا نه یا ده ساله است که پدرش مرده و داره با مادر شاغل، مادربزرگ و خاله‌ش زندگی می‌کنه. هرکدوم از این آدم ها داستان و زندگی خاص خودشون رو دارن. نویسنده خیلی خوب تونسته سنت‌های زندگی ایرانی رو در غالب اتفاقات و خاطرات زندگی این آدم‌ها نشون بده‌. مثلا از همون اول یه دختر نوجوون باهوش و درس‌خونی هست که قصد دارن شوهرش بدن و این‌ها‌. قضیه‌ی این لهستانی‌ها هم اینه که، این خونه برای یه خانمیه که توی جنگ جهانی دوم از لهستان اومده اینجا و باقی کَس و کارش کم‌کم مردند و این همسایه‌ها جایگزینشون شدند.
 

1