یادداشت maedeh

maedeh

maedeh

17 ساعت پیش

        بعضی کتابا فقط خونده نمی‌شن… حس می‌شن، می‌رن می‌شینن یه‌جای آروم و عمیق توی دلت.
برای من، چشم‌هایش دقیقاً همین‌جوری بود.

نه فقط داستان فرنگیس و اون نقاش… بلکه اون سکوت‌ها، اون نگاه‌های پنهون، اون جمله‌های ناتمام… همه‌ش یه جوری به دلم نشست.
زنِ قصه، یه‌جور قوی بودنِ ساکته. یه جوری از درد گفتن، بی‌اینکه داد بزنه. و مرد قصه، انگار یه عمر دنبال چیزی می‌گرده که آخرش فقط توی یه جفت چشم پنهونه...

تو این کتاب، عشق و سیاست و رنج، قاطی شدن با ظرافتی که آدم نمی‌دونه بیشتر باید بفهمه، یا فقط حس کنه.
من باهاش خندیدم، بغض کردم ومکث کردم…
      
395

37

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.