یادداشت مهدیه اسدی
1403/12/7
چند سال پیش چندتا از دوستانم درباره این کتاب حرف میزدند. فکر میکردم ازین کتابهاست که رویاها و روابط غیرواقعی را لای جملات اغراقآمیز میپیچد و به خورد مخاطب میدهد. تا همین دیروز هم نظرم همین بود. به بهانهی باشگاه روانچه خواندنش را با فکر اینکه اصلا چرا دارم میخوانمش؟؟! شروع کردم و امشب تمام شد. آن چیزی که فکر میکردم نبود... کتاب کوتاهی بود اما یادآوریهای زیاد و عمیقی داشت کتاب را در طاقچه بینهایت خواندم و نمیتونستم متن را کپی کنم یا از صفحه عکس بگیرم که بریده کتاب منشر کنم. حوصله نوشتن آن قسمتها را هم ندارم... چندتایی که در ذهنم مانده اینهاست: _بالاخره میمیریم، مهم نیست به خودمون چی میگیم _خیلی اصرار نکن ولی زود هم ولش نکن _باید فرهنگ خودتو بسازی و با اون زندگی کنی _یا دوست داشته باش یا بمیر _باید دل کندن رو یاد گرفت. یه احساس رو کامل تجربه کن. اونجائه که میتونی بگی من این حس رو تجربه کردم حالا میخوام حسهای دیگه رو زندگی کنم _و... خودت رو ببخش. واسه کارایی که کردی و نکردی خودتو ببخش...
(0/1000)
مصطفی رفعت
1403/12/9
1