یادداشت مهدیه اسدی

        چند سال پیش چندتا از دوستانم درباره این کتاب حرف می‌زدند. فکر می‌کردم ازین کتاب‌هاست که رویاها و روابط غیرواقعی را لای جملات اغراق‌آمیز می‌پیچد و به خورد مخاطب می‌دهد.
تا همین دیروز هم نظرم همین بود.
به بهانه‌ی باشگاه روانچه خواندنش را با فکر اینکه اصلا چرا دارم می‌خوانمش؟؟! شروع کردم و امشب تمام شد. آن چیزی که فکر می‌کردم نبود...
کتاب کوتاهی بود اما یادآوری‌های زیاد و عمیقی داشت
کتاب را در طاقچه بینهایت خواندم و نمی‌تونستم متن را کپی کنم یا از صفحه عکس بگیرم که بریده کتاب منشر کنم. حوصله نوشتن آن قسمت‌ها را هم ندارم... چندتایی که در ذهنم مانده این‌هاست:
_بالاخره می‌میریم، مهم نیست به خودمون چی می‌گیم
_خیلی اصرار نکن ولی زود هم ولش نکن
_باید فرهنگ خودتو بسازی و با اون زندگی کنی
_یا دوست داشته باش یا بمیر
_باید دل کندن رو یاد گرفت. یه احساس رو کامل تجربه کن. اونجائه که می‌تونی بگی من این حس رو تجربه کردم حالا می‌خوام حس‌های دیگه رو زندگی کنم
_و...
خودت رو ببخش. واسه کارایی که کردی و نکردی خودتو ببخش...
      
66

21

(0/1000)

نظرات

تلنگرهایی داره درباره مرگ و زندگی و فرصت‌ها که قابل‌تأمله 💚🌿📗🍏

1