یادداشت کوثر گلیج
1403/5/25
3.4
32
زندگیِ واقعی همینطوریه. این مهمترین جملهایه که در وصف این نوولای عزیز میتونم بگم. کتاب رو سه ساعته خوندم، کجا؟ مقابل شالیزاری در مازندران. خوشحالم کتاب من رو توی این زمان و مکان مناسب انتخاب کرد. ساناز اسدی خیلی واقعی نوشته، نه اینکه خاطرات خودش باشدها (که بعید نیست، مثلا همون ماجرای خاشگیر که در مختصات شمالِ ایران از مهمترین المانهاست. :)) انگار تجربههای زیستهاش در مازندران را جمع کرده و در قالب فوقالعادهای پیاده کرده. چیزی که برام جالب بود، دیدنِ پسری بود که بینهایت به پدرش شبیه بود و در عین حال از همهی اون ویژگی های پدرش بیزار و فراری بود. به شخصیت مادر نقد دارم، خیلی منفعل بود. خیلی بیکار بود. خیلی دور بود. شخصیت پدر و امین دقیقا طوری بود که باید، همهچیزش به قاعده و بهجا. و اینکه فکر میکردم راوی یعنی سینا رو شناختم ولی پایانبندی قصه رسید و آتیش زد به همهی شناختها =)))). هعی. دوستش داشتم. اندازه سه ستاره. نه بیشتر. پیشنهادش میکنم؟ بله، شاید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.