یادداشت زینب

زینب

زینب

3 ساعت پیش

        بخش اولِ کتاب مربوط به سال ۱۹۴۹ و روایتی از یک گروه نظامی اسرائیلیه که تو صحرای نقب ساکن شدن.
یک روز حین گشت‌زنی با یک دختر نوجوان فلسطینی روبرو می‌شن و دختر رو به اردوگاه می‌برن و می‌شه حدس زد که چه سرانجام تلخی رو برای این دختر رقم می‌زنن..!

با شروع بخش دومِ کتاب، انگار گذشته و حال به هم گره می‌خورن و حتی تکرار می‌شن.
راوی این بخش یک زنه. زنی که تو اسرائیل زندگی و شغل داره و به قول خودش رعایت مرزبندی‌ها براش راحت نیست. 

حالا همین زن با خوندنِ یک مقاله ‌درباره‌ی یک واقعه‌ی وحشیانه که سال‌ها پیش برای یک دختر فلسطینی اتفاق افتاده، انگار چیزی درونش اونو به سمت این مسیر هدایت می‌کنه تا از این ماجرا و این دختر بیشتر بدونه.

در هر دو بخشِ کتاب، به جزئیاتِ خیلی زیادی اشاره می‌شه، جزئیاتِ کم‌اهمیتی که بارها هم تکرار می‌شن. 
مثل روزمرگیِ یک فرمانده‌ی اسرائیلی که شاید فکر کنیم چه اهمیتی داره این‌چیزها رو در موردش بخونیم؟
در مقابل این تکرارها، چیزی که کم‌ترین جزئیات و توصیف رو داشت، مرگ بود؛
جانِ یک فلسطینی بی‌اهمیت‌ترین چیز بود.
      
6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.