یادداشت
1403/4/12
3.5
34
اول از همه جلد کتاب در کمال سادگی بچهگانهای، زیبا و سپس جملهی آغازین داستان «پدر با آخرین باران تابستانی برگشت.» دریا، در بکگراند داستان پیوسته پررنگه و همهچیز بهش گره خورده. فضاسازی داستان؟ عالی. تو ذهنم، کنار سینا(پسر کوچک خانواده و روایتگر) ایستاده بودم و مثل خودش عمدتاً در سکوت نظارهگر بودم. شیوهی روایت و رفتوشد بین سالهای۷۶-۷۷ دههی هفتاد و عقبهی داستانی، ارتباط اعضای خانه، انفعال مادر و کمرنگ بودنش، چالشهای امین ،فرزند بزرگ، با پدری که جایگاه قهرمانگونهای نزد همسر و بچههاش نداره و نماد سرخوردگی و شرمساریه و از اینور، تاریخ خاص ۱۷شهریور نودوپنج. فصلهای کوتاه و آسانخوان کتاب بین این دو بازه در نوساناند. که خیلی شیوهی روایت جذابی بود و از پرشهای به دههی هفتاد، با کاراکترها بیشتر و بهتر آشنا میشدی(back story) و فضاسازی قدمبهقدم کاملتر میشد و با بازگشت به تاریخ هفده شهریور نودوپنج سنگینی و تاکید بر اون، بیشتر میشد. داستان خیلی غمانگیز بود برام؛ از دل زندگی بود و با این سوال تنهام گذاشت که آیا آدمها میتونند به اون چیزی که ازش بیزارند ولی به جبر زمانه، بیشترین تماس رو باهاش داشتهاند و کامل یادش گرفتهاند و ناخواسته زندگی کردهاند، تبدیل نشن؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.