یادداشت محمدرضا ایمانی
1403/3/2
4.0
1
«بلاخره از این خانواده یک نفر نباید نویسنده شود!» این جملهایه که کاتیا مان تا سالهای آخر عمر با استناد بهش در مقابل نوشتن خاطراتش مقاومت کرد. اما بالاخره کسی تونسته قانعش کنه که حداقل درباره زندگیش حرف بزنه و این کتاب حاصل اون مصاحبههاست. اون چیز که کتاب رو ارزشمند میکنه دسته اول بودن روایاته. کاتیا قصه تعریف نمیکنه بلکه در تمام این ماجراها شخصا حضور داشته و چون همیشه هم یه طرف ماجرا بوده، نسبت به اتفاقات سوگیری داره. ضمن اینکه به اقتضای زنانگیش و ساده بودنش خیلی صریح راجع به مسائل و افراد اظهار نظر میکنه که این باعث شیرینتر شدن کتاب شده. کتاب نکات جالبی در مورد آثار توماس مان داره. از اونجایی که مان اکثر شخصیتهای داستانهاش رو از محیط اطراف میگرفته، کاتیا بهترین شخص برای تشریح این کاره. مثلا ماجرای ملاقات لوکاچ و مان رو تعریف میکنه و نهایتا این احتمال رو میده که شخصیت نفتا توی کوه جادو از لوکاچ برداشته شده باشه. یا ماجرای نوول «مرگ در ونیز» و اون خانواده لهستانی رو کاملا تعریف میکنه و حتی میگه بعد از مرگ توماس، یه بازرگان لهستانی برای ما نامهای فرستاد که من همون پسریام که تو اون سفر حضور داشتم. و قس علی هذا. در کل روایتهای بیواسطه از دید نزدیکترین شخص زندگی مان که حتی کوچکترین عاداتش رو هم میدونسته، نقطه قوت این کتابه. . نکته آخر اینکه مقدمه مترجم سال 1385 نوشته شده ولی کتاب تازه چاپ شده و من داغ داغ از کتاب دیدآور خریدم. گشتم به چاپ دیگهای هم که قبل از چاپ دیدآور باشه برنخوردم. کاش ناشر یا خود مترجم توضیح میداد که علت این تاخیر 18 ساله چی بوده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.