یادداشت امیررضا سعیدی‌نجات

هری پاتر و محفل ققنوس
        بسم الله 

ای خدا، باز من از کسی تعریف کردم، بلافاصله رفت تو قوطی...
این قدر که من از دامبلدور تعریف کردم باید می‌دانستم که قطعاً بلایی بر سرش خواهد آمد...

این جلد و جلد قبلی جز اعصاب خرد برایم چیزی باقی نگذاشت... اصلاً این چه وضع‌اش است که شخصیت اصلی داستان اینقدر بدبختی بکشد... حالم خراب شده...
چرا با هاگرید این‌کار را کردند؟؟؟
چرا دامبلدور رفت؟؟؟
چرا هری از تیم اخراج شد؟؟؟
این چه وضع کتاب نوشتن است خانم رولینگ؟؟؟
این سه جلد، کاملاً استعداد افسرده کردن مخاطب را دارد...
و در نهایت سیریوس بلک (پدرخوانده هری) ...
تراژدی در این سه جلد به نهایت خودش می‌رسد...

راستی اگر شما هم برایتان سوال پیش آمده که چرا هری هرسال به خانه خاله‌اش برمی‌گردد باید عرض کنم جوابتان را در انتهای جلد سوم متوجه خواهید شد...

این سه جلد به نسبت قبلی‌ها هیجان بالایی نداشت اما حقیقتا عمیق بود، پر از درد عمیق، پر‌ از احساس تنهایی و پر از شکوه یک انسان، که قرار است یک تنه مقابل سیاهی بایستد...

مهم‌ترین بخش داستان جایی است که متوجه می‌شویم گویی به نام گوی پیش‌گویی در وزارت سحر و جادو وجود دارد که لرد سیاه به شدت علاقهمنعبه دیدن و شنیدن آن است چرا که پیش‌گویی نسبت به اتفاقات آینده در آن وجود دارد و در حقیقت آن گوی مشخص می‌کند که این ه از آن کیست... سیاهی یا نور... پس جدال اصلی پیروان لرد سیاه و اعضاء محفل ققنوس آغاز می‌شود...

و اما دوباره دامبلدور، چقدر این بشر در این سه جلد خوب است، چقدر اطمینان بخش و جذاب است... دلت یک نفر مثل او را می‌خواهد.
      

3

(0/1000)

نظرات

من خودم دامبلدورت میشم امیررضا
نگران نباش 🥹🥹🥹🥹
2

1

😳😳😳 

1

🙂🙂🙂
@ar_saeidi 

0