یادداشت سید طاها فرجادی
1402/3/18
من او را از کتابخانه پدرم برداشتم،با جلدی که پاره شده بود از ناشی گری کسانی که امانت اش گرفته بودند،چند ساله بودم؟در خاطرم نمانده؛اما تا مدت ها سالی یک بار می خواندم اش،البته نه برای اینکه چیز تازه ای دریابم،نه،برای باز دیدن تجربه ی مشترکی که با شخصیت داستان داشتم؛اما گذشته از تجربه من،من او کتابی است که می تواند بعد از یک بار خوانده شدن،بار دوم برای خوب شدن حال ات در یک بعد از ظهر بخوانی اش. خواستم بیایم در ادامه،کتاب را در حد خودم بررسی کنم،دیدم که لازم نیست همیشه نقد و بررسی در کار باشد،گاهی هم تجربه ات را با دیگران در میان بگذاری،بد نیست.
(0/1000)
نظرات
1402/3/19
میخواستم در جواب پاسخی که به من دادید پاسخی بدهم ولی بخاطر باگ های معمول بهخوان ، نشد، اومدم اینجا ک بگم، و : خب چرا اصلا باید تاثیرگزاری در جهان مهم باشه ؟ اصلا مگه مهمه برای کسی که به جایی رسیده ک دیگه نمیخواد زنده بمونه، ک بیاد و تاثیر در جهان بزاره یا لذتی ازش ببره ؟ میخوام بگم شاید بشه طور دیگهای انگیزه داد ، شاید اصلا نباید انگیزه داد ، صرفا باید اون ادم بیشتر فکر کنه ، از هیجان ها دور بشه ، همین ، شاید بعد از یک ماه فکر کردن باز هم بر همین تصمیم بود ، و اون وقت شاید مردن بهترین گزینه باشه ! مگه صادق هدایت نمیدونست زندگی قشنگه ؟ مگه اون تاثیر نگذاشته بود نزاشت روی جهان اطرافش ؟ شاید ما نمیدونیم ، شاید مرگ دواست !.
1
0
1402/3/19
موضوع همینجاست! اگر اعتقاد به بودن کسی باشه که مارو افریده ، قطعا چنین تصمیمی به عمل ختم نمیشه .. و وقتی که من باور به حیوان ناطق بودن داشته باشم ، دیگه نه امید و نه معنا برای من مفهومی داره ، هرچند در این صورت هم شگفت انگیزه وجود من ، و باید از این فرصت کم استفاده بهینه و بهترین رو ببرم، ولی بازهم ، اگر من بعد از فکر کردن ، به این نتیجه رسیدم ، تاکید میکنم فکر به دور از هیجان ، ایرادی درش نیست بنظر من !
1
0
1402/3/19
چرا به عنوان یک حیوان ناطق نباید باور به وجود "آفریننده توانا و نامحدود" داشته باشیم؟ اولین سوال ما به عنوان اولین قدم در هستی شناسی،شاید همین باشه که "ما از کجا اومدیم؟" و به قول اون بزرگ مرد،آیا هرگز ساختمانی بدون سازنده دیده ای؟
0
1402/3/19
در بحث اثبات وجود خدا ، باید حرف زیاد زد و مخصوصا توی فضای چت سخت و ناممکن از نظر من . انسانی که خودش رو حاصل فرگشت و بعد وجود تمام هستی رو از چیزی به غیر خدا بدونه ( که جای بحث داره که میتونه خدا یک ذره باشه ، و این تصور که موجود نامحدود باید خدا باشه حتما ، و چرا ما بی دلیل، بی دلیل بودن خداوند رو قبول میکنیم و از خودمون نمیپرسیم که آیا ممکنه جهان نیاز به خالق دانا نداشته باشه ؟ ، جای بحث بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار داره.) دیگه نیاز به معنا پیدا نمیکنه . و به برداشت از اینیشتین ، آیا زمان را هرگز قابل تغییر تصور کردهای؟ آیا به گذر یک ساعت از عمر خود به اندازه یک دقیقه فکر کرده ای ؟ این ممکن است و تو ناممکن میپنداریش !.
2
0
1402/3/19
خب آخه نکته اینجاست که هر پدیده ای احتیاج علت داره.و آیا یک ذره بی نیاز محسوب میشه؟شاید ما بیشتر باید به این فکر کنیم که چطور فرگشت رو به عنوان یک فرایند،و بیگ بنگ رو به عنوان یک حادثه،جایگزین خالق فرض کردیم.خالق برای اینکه از دور پدیده بودن بیرون بیاد،باید بی نیاز و نامحدود باشه.ایا فرایند احتیاجی به آغاز کننده نداره؟ذرات چطور؟ ارسطو به عنوان مبدع تعریف حیوان ناطق در تاریخ مکتوب فلسفه،او رو به عنوان محرک اول معرفی کرد،فارابی علت تمامی علت ها خواند اش،پورسینا او را واجب الوجود بالذاتی می شناخت که ماهیت های ممکن را بوجود می اورد،ملاصدرا بی نیاز ذاتی می گفت،دکارت قرار دهنده تصور نامحدود در ذهن و کانت،لازمه رشد نفس غیر مادی.بگذریم از دیگران بین این همه فارابی را بیشتر می پسندم که استدلال اش را تنها بر این متکی می کند که وجودی باشد،مرز سوفسطایی ها و فیلسوفان. من تنها چیزی را که در این باره غیرممکن می شمارم و بواسطه آن وجود خدا را لازم،جمع نقیضین است؛در مورد مابقی هم در توییتر یا پیام رسان های خارجی،شاید هم کافه ای در مشهد،در خدمت ام. @Sayyed135
0
1402/3/19
اما یک نکته فراتر از همه بحث ها،لطفا این را بخوانید اگر ما فقط یک در میلیارد،یک در هزاران میلیارد احتمال دهیم خدا هست،اگر به ندانم گرایی برسیم،پذیرش اش برای بشر سودمند تر است یا انکار؟
0
1402/3/19
فقط یک سوال برای همه گفته هاتون ، چرا ما خداوند رو بی دلیل قبول میکنیم ؟ ما میرسیم به چیزی که هیچ علتی نداشته و علت همه علت هاست ، چطوری میشه ؟ ذره علت میخواد ولی خدا نمیخواد؟ پس ما در نهایت بر روی پرسش خودمون سرپوش میزاریم و میگیم چیزی هست که علت تمام علت هاست و علتی ندارد ، خب حال اینکه میتونه اون چیز یک ذره باشه ! چه لزومی داره خالق دانا و بی عیب باشه ؟ در بحث اثبات از طریق تسلسل علل، مغز انسان شرطی شده در داشتن علت ، و این نقص با توجه به نقص فهم تغییر زمان و قابلیت تغییر زمان بر خلاف تصور ما طبق نظریه نسبیت قابل تعمیمه. واقعا به نظر شما اگر ما آگوستیک باشیم ، بهتره که قبول کنیم وجود خدا رو ؟!! باید اعدام و کشتن یک انسان رو ترجیح بدیم به عدمش ؟ باید احساس گناه و تحقیر خودمون رو ترجیح بدیم به عدمش ؟ باید انواع هزینه های فکری و روانی و مالی وارد بر خودمون رو ترجیح بدیم به عدمش ؟ چرا باید همچین کاری بکنیم ؟! لابد چون برای جامعه انسانی سودمنده بله ؟!!! خیر ، در صورت ندانم گرا بودن قطعا میل به بیخدایی بهتر و پایدار تر است ! باید
1
0
1402/3/20
آه!این اولین باری نیست که این گفته را می شنوم و به یقین در انتظار شنیده شدن اش بودم.ایراد راسل که خیلی ساده قابل حله.همین که ما نمیگیم هر چیزی یا هر موجودی علت می خواهد،بلکه صرفا هر پدیده ای نیازمند علت است؛و اینکه چرا تنها یک چیز می تواند پدیده نباشد؟چون لازمه پدیده نبودن بی نیازی است و لازمه بی نیازی نامحدودی.و دو نامحدود نمی توانند وجود داشته باشند.و طبیعت ذره اقتضای نیازمندی می کنه. در واقع پاسخ از طریق تسلسل علل سرپوش گذاشتن نیست،برگزیدن تنها پاسخ ممکنه،اینکه برای وجود داشتن پدیده ها،تاکید می کنم پدیده ها،نیازمند یک علت،یک علت نامعلول هستیم.پس یا جهان جز وهم نیست و یا آن ناپدیده هست.ناپدیده ای نامحدود که این دومین ویژگی،خود برای اثبات مابقی ویژگی ها کافی است. اما صحبت بعدی اینجاست که آیا خطای بسیار،نتیجه اش ناتوانی در شناخته؟پس چگونه برای انسان امکان شناخت قائل می شویم؟تازه که این خطاهای بسیار کاملا نسبی هستند و فرد به فرد متفاوت اند.برای من پذیرش نسبیت زمان هیچ شگفت آور نیست،زیرا از کودکی در ادبیات دینی با اون آشنا بودم.انجا که درباره تفاوت زمان در دو جهان می گوییم.گذشته از این،اصل نسبیت نمیتونه همه جا قابل تعمیم باشه،مثلا در جمع دو متناقض یکی از سوال های من از شما اینه که چرا پذیرش خدا رو جز خطاهای ذهن میدونید،اما پذیرش وجود داشتن جهان رو نه؟ اما برگردیم به بحث فایده گرایی،در این میان بحث فراتر از همین چند روزه عمر آدمی است.مسئله اینجاست که اگر خدایی باشد،ما با تجربه ابدیت روبرو خواهیم بود؛حالا این ابدیت در نیکبختی سپری بشود،یا در بدبختی؟ اینکه صحبت از اعدام یا عام تر از اون،صحبت از اجرای مجازات های شرعی و احساس گناه بکنیم،عملا در مقابل ابدیت و سرنوشت جامعه بشری مغالطه بزرگنمایی محسوب میشه.مگر چند نفر در چه شرایطی تحت مجازات قرار می گیرند؟مگر احساس گناه امر زائد و بیهوده ای هست؟حتی فروید هم اذعان داره که در بازداری افراد از ارتکاب شر،دين بازیکن شماره یک میدان هست.اون احساس گناه زائد حاصل از تربیت نادرست دینی هست.نتیجه کنار گذاشتن دین از صحنه عمومی جامعه،جهان اخلاق گریز مدرن و سردرگمی های امروزی ماست.
0
1402/3/19
پ.ن : آگنوستیک / آگوستیک و اینکه در نظر داشته باشید که مغز انسان در فهم دچار خطاهای زیادیه، و درنتیجه من در بعضی اوقات فلسفه قبولی رو هم تحت الشعاع این امر تصور میکنم ، و حتی خود تفکر منطقی هم گاه غیر منطقی مینماید در این صورت .
0
1402/3/20
شاید باورش سخت باشه ، ولی من هم هروقت چنین بحثی با فردی که اعتقاد به دین داره کردم ، همین جواب هارو شنیدم ، اما شما اینجا یک تفاوت دارین ، حداقل سوال من رو با سوال جواب ندادین تا از ندونستن جوابش تفره برین . خب نکته اول اینکه، شما چه چیزی رو پدیده توصیف میکنید و چه چیزی رو غیر پدیده ؟ احتمالا غیر پدیده رو چیزی بی انتها ، بدون مشکل و عاری از هر عیب میپندارید تا توانایی خالق بودن رو داشته باشه ، ولی سوال مهم اینجا پیش میاد که طبق چه منطقی حتما باید اون چیز این طور ویژگی هایی داشته باشه ؟ چرا نمیتونه ذره بوزون یا هیگز خدای ما باشه ؟ ذرهای که همیشه بوده و هست و خواهد بود ، و سرچشمه همه چیز از آن است ، چه لزومی داره که اون ذره حتما فهیم باشه تا نتیجش بشیم ما ؟ لزومی برای خالق بودن و کامل بودن وجود نداره، و اون بحث بی نهایت هم اصلا برای اینجا نیست ، برای بحث در یکتایی خدا هستش و بعد از قبول اینکه جهان نیازمند خالق دانا هستش هست. درمورد نسبیت اما ؛ هرچند سخته ولی سعی میکنم الان که نیازه اینجا توضیحش بدم : برای درک نظریه نسبیت توصیه میکنم فیلم " بین ستارهای " یا همون " Interstellar " رو ببینید ، تا مقایسه کنید فهمتون رو با فهم بدست اومده از فضای دینیتون؛ تا ببینید باز هم از منظر ذهن شما قابل درکه که شما ۸۰ سالتون بشه مثلا ولی پدرتون همچنان از شما جوان تر و در سن ۳۰ سالگی مونده باشه ؟! گمون نکنم کسی ادعای تصور کردنش رو بکنه ، چون ذهن اون در زمین شکل گرفته و قوانین فیزیک نیوتونی . واما فکر کنید ببینین میتونین فضایی بیش از سه بعد تصور کنید ؟ قطعا خیر ، طول و عرض تشکیل صفحه میده ، و بَعد، بُعدی که ارتفاع باشه ، نهایت رو کامل و بُعد سوم رو تشکیل میده ، حالا تصور بُعد چهارمی ممکن هست ؟ خیر ، چون ذهن من و شمای انسان توی یک محیط سه بعدی شکل گرفته ، از کودکی تا به الان ، حال اینکه ما مکعب ۸ بعدی داریم در ریاضیات، که البته حتی رسم اون هم با توجه به ضعف ما در فضای دو و سه بعدی ممکن نیست زیاد . علاوه بر این ، ما مثلا یک چیزی داریم به نام "دژاوو" یا به فارسی آشنا پنداری ، یعنی مثلا وقتی در یک موقعیتی هستیم که آشنا به نظر میاد ، ما حس میکنیم این رو قبلا تجربه کردیم ، یا این صحنه رو قبلا در خواب دیدیم ، اما آیا واقعا اینطوره ؟ آیا واقعا ما از جهان متافیزیکی قدرت خاصی بدست آوردیم ؟ خیر . این چندین علت داره که مثلا یکی از اون ها رسیدن اطلاعات از یکی از چشم ها به مغز زود تر از چشم دیگه و در نتیجه این اتفاق،چون مغز چند لحظه قبل اون اطلاعات رو ذخیره کرده و باز همون اطلاعات رو دریافت میکنه ، گمان بر این میبره که مثل زمان های دیگه که اطلاعات تکراری به معنی حضور مجدده ، پس این هم همینه و چنین حسی القا میشه ، حال اینکه ابدا اینطور نیست! یا مثال دیگه اینکه در عموم شاید اینطور باشه و جا افتاده باشه که من هروقت ماشین خودم رو بردم کارواش یا شستم ، بارون اومد ! اما اگر ما بیاییم تعداد دفعاتی که ما شستیم و بارون اومده و تعداد دفعاتی که شستیم و نیومده رو در یکماه یا سال یادداشت کنیم ، به یک درصد منطقی و ممکنی در ریاضی میرسیم که با دیدنش دیگه فکر نمیکنیم بارون با ما خصومت داره ! این هم دلیلش بولد کردن نکات منفی و خطر ساز توسط ذهن هستش. و مثال های متعدد دیگه که نقص ذهن در درک جهان اطرافش رو نشون میده ، اما ما با یک چیز کم خطا بنام علم ، خطاهای ذهن خودمون رو کشف کردیم ، علم ریاضی مخصوصا که خطا پذیر نیست چون با تعریف نسبتی به وجود اومده. خلاصه این موارد اینکه ، ذهنی که در زمین به وجود اومده ، از دوران تولد هر چیزی که دیده علت داشته و هیچ چیز بی علتی براش قابل تصور نیست ، و همین علل تسلسل رو به وجود میاره ، اما این نقص ذهن در درک هستش ، و از طریق علم میتوان رسید به ذره ای که خدا بود ، هست ، و خواهد بود ، این ایراد ندارد اما ذهن ما ایرادش میپنداره ! هرچند تاکید میکنم که علم هنوز نگفته من خدایی جایگزین دارم ، اما میتونه ما رو به شک بندازه که نکنه ما اشتباها خدا رو واجبالوجود تصور کردیم ؟! اصلا وجود خدا دقیقا از همان زمان انسان نئاندرتال و هوموسیپینس شروع شد ، از زمانی که مغز انسان انتزاعی شد و قدرت تصور چیزی که نیست رو پیدا کرد. و الان، من وجود خدا رو نقض نمیکنم اما میتونم شک کنم که آیا ممکنه من درست به یقین فکر نکنم ؟ و ندادنم گرا باشم ؟ حال که اینطور شد ، آیا میتوانم به خودم این حق را بدهم که جان انسانی دیگر را بگیرم صرفا چون من اینطور فکر میکنم ؟ چون من فکر میکنم او لایق زندگی نیست با توجه به عقاید دینی من ؟! و در موارد متعدد دیگر .. اتفاقا جهان بدون دین مگر مشکل دارد ؟ من اگر خدا رو حاضر بدونم زندگی جالبه ، ولی اگر اتفاقا خداوند رو نیست انگارم ، زندگی شگفت انگیزه ! این شگفت انگیزه که با یک احتمالات پیچیده من به وجود اومده باشم ، چیزی که مثل اون در جهانی که ما تا به الان شناختیم نیست ! و خب اونوقت من قدر خودم رو وزندگیم رو میدونم ، و صد درصد زندگی شیرین تر از زمانی میشه که خدا نیست ! درسته که نبود خدا ترسناکه ، چون دقیقا در جواب همین ترس ما خداوند رو ساختیم ، ولی آیا گول زدن خودمون درسته ؟ و اما در نهایت ، چه خدا باشه چه نباشه ، ما هستیم ، و اینم زندگیه، میتونیم ازش لذت ببریم ، میتونیم ادامش ندیم و هیچ مشکلی هم نخواهد داشت .
4
0
1402/3/20
من لازم می دونم جواب شما رو برای قاطی نشدن مباحث در چندین پیام بدم،اگر خدا بخواد توی این پیام جواب تون رو درباره این سوال میدم،که چرا غیر پدیده،باید بی نهایت باشه. اینکه شما میگین بی نهایت بودن نکته ای برای اثبات یگانگی است و بعد از پذیرش نیاز به خالق داناست،نشانگر اینه که چندان روی این نکته تامل نکردید و یا صرفا به شنیده ها و خوانده های رایج کفایت کردید. یک موجود برای اینکه پدیده نباشه باید چه صفتی داشته باشه؟ چیزی میتونه پدیده نباشه،که هیچ حدی و محدودیتی براش وجود نداشته باشه،چون هر حد و محدودیت باعث نیازمندی به علت میشه و نیازمندی به علت یعنی اون نمیتونه "علت تمامی علت ها" باشه. این نامحدودی اقتضای فهم میکنه،اقتضای لطف می کنه،اقتضای تمامی ویژگی هایی رو میکنه که ما برای خدا در نظر می گیریم حالا چرا این میدان انرژی نمیتونه جایگاه عله العلل رو پر کنه؟چون نامحدود نیست.موجود نامحدود تماما به فعل رسیده و هیچ تغییری نمی کنه،اما میدان کاملا در نوسان و تغییره اما گذشته از همه اینها،یک نقد معرفت شناختی به نظرات شما وجود داره،واینکه شما در دایره علم تجربی حرکت می کنید.تجربه بر بنیان تعمیم استواره و هیچ گاه نمیتونه یک نطر قطعی در مورد عالم هستی ارائه بده.همون طور که ما پیش از کشف ذره بوزون نظر دیگه ای درباره عالم هستی داشتیم،تجربه هیچ تضمینی به ما نمیده که فردا کشف دیگه ای نداشته باشیم.در دایره تجربه منطقی ترین دیدگاه،دیدگاه هیوم محسوب میشه.در نظر هیوم شما هیچ ضرورت علی و معلولی در واقعیت نمی شناسید تا بعدتر بخواهید درباره عالم نظری بدهید.
0
1402/3/20
اما درباره نسبیت و ابعاد چندگانه،اگرچه درک ما محدوده،اما ما می تونیم وجود اش رو بپذیریم،برای مثال در ادبیات دینی ما با داستان های جناب عزیز و اصحاب کهف روبروییم،اصحاب کهف سیصد سال در خواب بودند و این رو نیم روز یا بیشتر در نظر می اوردند و با اینکه سالم مانده بودند،اطرافیان شان در گذشته بودند.یا اینکه در اخرت،افراد در پاسخ به این سوال که چه مدت در دنیا بودند،می گویند روزی یا بخشی از روزی. اما درباره خطاهای ذهن،شما صرفا خطاهای ذهن رو اثبات می کنید،چیزی که قبل تر هم سرش بحث نداشتیم؛ماجرا اینه که چرا این موضوع رو جز خطاهای ذهن دسته بندی می کنید،چه دلیلی؟
0
1402/3/20
اما درباره نظرتون در مورد علیت،این همون گفته هیوم هست و وقتی ما به این تبیین می رسیم که عقل رو از نظر معرفت شناختی بی اعتبار بدونیم،چون عقل رابطه علیت رو با استفاده از رابطه نقیضین اثبات می کنه.
0
1402/3/21
درمورد سخن اولتون ، اولا علم تجربی دقیقا به همین خاطره که قابل قبوله چون تعصبی روی هیچ موردی نداره و کاملا تطبیق پذیر هستش. و دوم اینکه نمیدونم چرا خودتون رو گول میزنید ، واقعا اگر بشینید فکر کنید ، میتواند چیزی باشد که علت نداشته باشد و بی فهم باشد و بی درک و محدود ، وقتی شما با توجه به تعریفی که برای یک چیز ساخته میشه رو ختم کنید به فقط و تنها فقط دو شکل، یعنی پدیده بودن یا نبودن چنین چیزی رخ میده ، ولیکن که اگر فکر کنید میبیند ممکنه وجود علت تمامی معلول ها که بی علت باشه. دراین باره مفصل میشه توضیح داد که منطقی نبودن این برای درک ذهن شما بخاطر خطای شناختی هستش، خطای ترس و درک ذهن شما در شناخت . و اما سخن دوم، چیزی وقتی وجود دارد که تاثیرش را بتوان در جهان حس کرد و وجودش را، حال اینکه شما اگر بخاید اون خطاها رو به روح ربط بدید ، جای بحث داره که در این مقال نمیگنجه . و اگر در بحث خود خطاها سوال دارید ، میتونم منبع به شما معرفی کنم تا شما خودتون مطالعه کنید. در اینجا جایز میدونم که بگم ، حتما پادکست " خداحافظ آفریقا" و پادکست "عصر حجر" که هردو به کارگردانی اقای سیاوش صفاریان پور هستند رو گوش کنید ، که تقریبا هردو در ۶ قسمت تا به حال بیشتر تولید نشدن ، که راه دسترسی رو هم نرمافزار "castbox" پیشنهاد میدم، چون دراین صورت شاید بفهمید منظور من چیه و ذهنتون در این باره یکم روشن تر بشه . و اما در آخر گفته سوم ، من چیزی ازش نفهمیدم ، و منطق من هم اینه که اگر گفته فلاسفه با عقل من جور در بیاد ، اون گفته رو قبول و در غیر این صورت هیچ تعصبی روی اینکه چه کسی این رو گفته ندارم ، خواه اون شخص بهلول باشه ، خواه خود خدا ! پس لطفا ازین به بعد با منطق کلام حرف بزنید تا موضوع روشن بشه.
1
0
1402/3/21
در مورد تعصب و علم تجربی،به عنوان یک هم صحبت به شما دوستانه پیشنهاد میدم تا در حوزه معرفت شناسی به مطالعات بیشتری بپردازید.این عدم قطعیت به معنای عدم تعصب نیست،بلکه به معنای اینه که از دیدگاه علم منطق،شما نمی تونید برپایه نظرات اون،دست به قضاوت قطعی بزنید و به حقیقتی یقینی دست پیدا کنید. اما درباره نکته دوم باید بگم که متاسفانه از دایره استدلال خارج شدید و به نقد استدلال من نپرداختید،از شما میخوام روی استدلالی که ارائه دادم بیشتر تامل کنید.علت تمام علت ها نمیتونه محدود باشه چون ما رو دوباره در دور تسلسل علت ها قرار میده و این بخاطر اینه که یک محدود،نیازمند علته. اما در مورد نکته سوم،منظور من این بود که این یک دیدگاه تکراری هست و تنها با تجربه گرایی جور در میاد،نه عقل گرایی. درباره پی نوشت تون هم باید بگم که اگرچه به فلاسفه مسلمان این نقد وارده که از رشد و بازتولید علم باز موندن،اما حقایق ثابت در تمام زمان ها ثابت اند و نمیشه این خرده رو بر ایشان گرفت که خب این نکته که در قرن فلان گفته شده.
0
1402/3/21
پی نوشت در مورد قسمت اخر : همونطور که اگر گالیله یا کوپرنیک مثل قدیس های کلیسا دانشمندان قبل خودشون رو با تعصب بی دلیل بی عیب و انتها میدونستن، مرکزیت زمین هنوز پابرجا بود و ما هنوز فکر میکردیم خورشید به دور ما گردش میکنه. یا اگر اینیشتین قوانین فیزیک نیوتون رو کنار نمیگذاشت ، الان نظریههای نسبیتی وجود نداشتن ، یا ساختار اتم هنوز به شکل کیک و کشمش تصور میشد به تعصب از تاموسون و بعد ارنست رادرفورد در اتم هستهای و بور در توصیف فقط هیدروژن و مثال های زیاد دیگه.. تنها کتاب هایی از بوعلی سینا که هنوز قابل استفاده هستن در باب فلسفه به طور مثال الشفاء در بخش المبداء و المعاد، هستن و این جای فکر داره که تنها علمی که سیر تحولی نداشته همین علم بوده و این نتیجه فرا نرفتن تفکر نوکیشان از عالمان خودشونه.
0
1402/3/21
من مقدار زیادی تایپ کرده بودم و بعد از گزینه ارسال به گمونم ارسال نشد ، پس بگین که بدونم اگر پاسخی دریافت نکردین ، دوباره توضیح بدم .🤝🏼🌿
0
سید طاها فرجادی
1402/3/19
0