یادداشت زینب سادات رضازاده

کی بود؟ کی بود؟ ساده بود، تو سفره واستاده بود: آشپزخانه
        دلم میخواست در کلاس نوشتن خلاق با بچه‌ها شعر هم کار کنم، اما از آنجایی که خیلی کتاب شعر نمی‌شناسم و خودم دنبالش نمیروم، گذاشته بودم این فکر را سر طاقچه ذهنم.  تا اینکه در باشگاه کتاب خوانی صحبت از کتاب شعر کودکان شد. چند تایی هم  معرفی شد. سلیقه ام برای شعر سخت پسند و در عین حال ساده است. از بین معرفی شده ها ، از این کتاب خوشم آمد. 
سر کلاس کتاب را بردم و شروع کردم به خواندن. جالب این بود که بچه‌ها هم از شعر ها خوششان آمد و دلشان می‌خواست خودشان هم بخوانند. 
بعد یک قندان و یک نمکدان را وسط میز قرار دادم و گفتم حالا قرار است دست بکار بشویم. بیایم شبیه کتاب شعر خودمان برای اینها داستانی شعر گونه بنویسیم. در کلاس نوشتن بیشتر مواقع خودم هم مشغول نوشتن میشوم و در نوبت خواندن پای تخته وقتی کارم تمام میشود، اسم خودم را هم وارد میکنم. 
بچه‌ها توانستند من را غافلگیر کنند ، نکته های جالبی را دیده بودند و حواسشان به ریتم هم بود. 
بعد از کلاس در اولین فرصت به آقای کشاورز پیام دادم و چند نوشته بچه ها را برایش فرستادم. ایشان هم پاسخ دادند که چه خوب ،همه را خواندم .... 
      
36

5

(0/1000)

نظرات

خوش بحال شما و بچه های کلاستان
1

0

عزیزم لطف دارین 🌹 

0