یادداشت پگاه اختردانش

        «سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله‌ام و این داستان عاشقانه من است.» 
کتاب با این جمله شروع شد و من تا صفحه‌آخر، متوجه حجم شدید «عاشقانه» بودن داستان این مرد و کاغذ باطله‌هاش نشدم، تا وقتی که یکهو متوجه شدم که جمله ابتدایی کتاب، از کدوم «داستان عاشقانه» حرف می‌زد. (البته که ده صفحه آخر رو با یک مقدار خیلی زیادی اشک ورق زدم و انقدر گریه کردم دقیقا نفهمیدم چی خوندم!)
داستانِ سرگذشت یک پیرمرد «کاغذباطله و کتاب-خمیر کن» دائم الخمر، که در سرگشتگی‌ها و هیاهوهای زندگی روزمره مردم زیر سیطره یک جامعه سوسیالیستی، برای خودش یک زیرزمین مرطوب و جدا افتاده داره و یک دستگاه پرس هیدرولیکی و دو تن کتاب.
و خیالاتی که از پرنده آزادتره و روحی که اگر شما ‌هم بخونید، شاید بتونید مثل من گواهی بدید که یکی از لطیف ترین و بزرگترین ارواح انسانی‌ست. 
تا حدی من رو یاد شخصیت «مکس» توی استاپ موشن مری و مکس می‌نداخت. 

کتاب رو توی دو روز تموم کردم و در طی این ۱۲۰ صفحه، یکی از عمیق ترین و قوی ترین پیوند‌های عاطفیم رو با هانتای دوست داشتنی و عجیب و غریب و با «تنهایی پر هیاهو»ش پیدا کردم..
هرچند از اون دسته از کتاب‌هایی نیست که بتونم به کسی «پیشنهاد» بدم بخونه، اما یکی از موردعلاقه ترین‌های خودم شد.
      
218

18

(0/1000)

نظرات

Soheil Nasiri

Soheil Nasiri

22 ساعت پیش

پگاه نظرت قشنگ بود.
من اشک نریختم. من عصبانی شدم. من خودم رو مث ایشون توی محاصره‌ی سانسور دیدم. جایی که احساسات ذره‌ای ارزش ندارن و با خودسانسوری اونارو غرق می‌کنیم.
کتاب ملال‌آوریه، با وجود حجم کم نمیشه به هرکسی پیشنهاد داد مگر اینکه اهل جامعه‌شناسی و تاریخ باشه. درک و فهم مردم از فلسفه و تغییرات باورها.
1

0

پگاه اختردانش

پگاه اختردانش

14 ساعت پیش

درست می‌گی. یکی از دلایل غمگین بودنش برای من همین نمایشش از بلاییه که در جهان امروز بر سر فعالیت‌ها و احساسات انسانی میاد با عوض کردن چهارچوب‌های فلسفی و جهان‌بینی‌های آدم‌ها. 

1

مصطفی رفعت

مصطفی رفعت

7 ساعت پیش

خداقوت 🌿 💚 📗 🍏 

0