یادداشت آراس

آراس

آراس

6 روز پیش

اولین کتاب
        اولین کتابی که بعد از باسواد شدن خوندم🥹
خوشبختانه از اون دسته از بچه ها بودم که خوندن رو زودتر از همسن و سال هام یاد گرفتم😃
روزای آخر کلاسِ اول بودم که گفته بودن برای بچه های کلاس سوم به بالا آخرین روز مدرسه نمایشگاه کتاب داریم.
رفتم به معلمم گفتم من خیلی کتاب دوست دارم و پدرم شبا زیاد داستان برام میخونه.میشه منم با شما بیام که بذارن؟(با کلی ذوق قبول کرد🥲)
قشنگ یادمه اون کتاب رو با پول های بای هایی که زنگ تفریح از بوفه مدرسه میخریدم خریدم و خوشحال و خرسند برگشتم خونه😃
قبل اینکه مامان بابا از سرکار برسن رفتم توی جا رختخوابی(خونه ی بازیم بود😂) خوندمش و آماده شدم که شب وقتی بابا اومد اون شب من براش داستان بخونم :))))

خیلی خیلی خیلی خیلی سال گذشته از اون روز ولی هنوزم من جلد سخت مشکیه اون کتاب رو فراموش نکردم؛ هنوز دخترک رو توی اون شب سرد زمستون فراموش نکردم...
هروقت زمستون میشه بعضی شبا یاد اون دخترک تنها می افتم 

راجع داستان:
این کتاب تعداد صفحاتش خیلی کمه ده صفحه هم نمیشه .... اما خیلی داستان داره داخلش!

برای بچه ها هستا ولی من هنوزم که مرورش میکنم خیلی بهتر درکش میکنم:)
یه داستان به شدت غمگین هست از شروع داستان تا آخرین خط کتاب!(واقعا قشنگ بود و من هنوزم از کتاب های غمگین بدم نمیاد)
راجع بی پناه بودن و فقیر بودن یه دخترک هست که کبریت میفروشه :)
یه شب که اینقدر تو زمستون هوا سرد شده دونه دونه کبریت هاشو روشن میکنه که گرم بشه و تو هر شعله یکی از رویاهاشو میبینه و اما رویاهاش که توی کتاب نوشته شده و شروع داستانه.... :)))


+ هیچ کس از او خرید نکرد؛ هیچ کس دلش به حال او نسوخت! (برای من پشت این جمله از کتاب؛ تمام معنای داستان مرور میشه)
      
222

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.