یادداشت zahra rashidi
1403/5/3
بسمالله تا همین امسال قسمت نشده توی خانهمان روضه بگیریم. اما امسال روضه گرفتم. روضهخوان و گریهکن خودم بودم. خودم بودم و در و دیوار خانهمان. کتاب آه را باز میکردم، بلند بلند توی خانه میخواندم و اشک میریختم. صفحات کتاب را پیش میرفتم. منزلهایی را که امام در آنها توقف داشت از توی نقشه پیدا میکردم و هر منزل که به کربلا نزدیک میشدند اضطرابم بیشتر میشد و اشکهایم سرعت میگرفت. به کربلا که رسیدند، نماز ظهر عاشورا را که اقامه کردند دیگر خواندنش سخت شد، خیلی سخت. چشمهایم را میبستم که بعضی جملات را نبینم، نخوانم. از لابهلای ورقهای همین کتاب بود که فهمیدم که وقتی از امام سجاد پرسیدن کجا بیشتر از همه به شما سخت گذشت چرا فرمودند الشام الشام الشام. خطبههای امام سجاد و حضرت زینب را که میخواندم بغض مصیبتی که بهشان گذشته بود از یک ور خِرِم را میگرفت و از ور دیگر صلابتشان شگفتزدهام میکرد. کتاب آه و واژههایش خیلی محترم است، آنقدر محترم که هرسال آدم دلش میخواهد به سراغش برود. کتاب چهاردهم ۱۴۰۳
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.