یادداشت فاطمه رزم خواه
2 روز پیش
در طول داستان مدام منتظر بودم ببینم کو تحولی که در شخصیت باید رخ بدهد تا داستان را داستان کند. وقتی کتاب را تمام کردم، گفتم :"نویسنده میخواست چی بگه؟! اینکه با غیرازدواج هم میشه دنیارو به صلح رسوند؟! " دو روز به این مسئله فکر کردم.خصوصا اینکه کتاب را دوستی معرفی کرده بود که میدانستم نگاه نافذی دارد و حتما مسئله عمیقتری هست. به خودم فکر کردم و به روابطم.خودم را جای رویا گذاشتم. اصلا شخصیت اصلی رویا بود یا منظر؟! آدمی نه گاهی، شاید خیلی وقتها انقدر تلاش میکند هدفش و بهترین ارتباطاتش را پیدا کند و تقلا برای رسیدن به آنها دارد که ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم میشود وصف اوضاع و احوالش. فریبا وفی در بعد از پایان،پردههایی از این روابط که در ظاهر سطحی،اما در باطن عمیقاند را به نمایش گذاشته. روی منبر نرفته،برای مخاطب افاضات در نکرده.حرفش را در قالب قصه گفته و مخاطب را با خودش و روابطش تنها میگذارد. اینکه نویسنده اصرار دارد یک رابطه غیردرست را بدون اثر دراماتیک یا تاثیرگذاری در داستان بگنجاند، مغرضانه بنظر میرسد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.