یادداشت Shabnam Samiei
4 روز پیش
خب! بخشی از کتاب رو جایی خونده بودم و اینکه نوشته بود دربارهی برههی سختی از زندگی فلوبره که در اون دچار ورشکستگی مالی میشه و برای مدتی دست از کار میکشه و همه چیز براش تلخ و بیمعنا میشه نظرم رو جلب کرد. در واقع در پس سوگ اینروزهای خودم دنبال این میگشتم که فلوبر چطور با تلخی زندگیش روبرو شده، شاید من هم یاد بگیرم. کتاب نثر بسیار روشن و پاکیزهای داره، با توصیفات و جزئیاتِ دلنشین. فضاسازی خوبی داره و خوشخوان و روانه. این کتاب با بررسی نامههای فلوبر در اون مقطع به دوستان و خواهرزادهاش و روایتهای کسانی دیگر که با او در آن زمان همراه بودند نوشته شده. در کتاب ما شخصیت فلوبر رو در لحظاتی جز نویسنده بودن میبینیم، ترسهاش، دلتنگیها، شادیها و غمهاش. فلوبر در مدت اقامتی که برای استراحت در اون شهر هست از طریق یکی از دوستانش که روی اندام آبزیان آزمایش انجام میده به شکل دیگری به زندگی وصل میشه و پس از مدتی دوباره نوشتن رو شروع میکنه. توصیف تردیدهاش، پاک کردن و نوشتنهاش و شک کردنش به اینکه آیا نویسنده بودن در قیاس با دانشمند بودن بهتره یا نه جالب بود. حجم کمی داره و زود خوانده میشه اما من مدام به دنبال اون لحظهی اوجی بودم که تحول و دگرگونی درونی فلوبر رو در دل اون رنج نشون بده که اون لحظه اتفاق نیفتاد و همه جیز ریتم آرامی داشت تا انتها. شاید هم باید پذیرفت دگرگونی در گرو اتفاق عظیمی نیست و در دل همین ریتم آرامِ زندگیه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.