یادداشت فاطمه رجائی
1402/12/18
آقای حسینینسب( نویسنده) به نیابت مادرشان که به دلایلی نتوانسته، به پیادهروی اربعین رفته و با آدمهای این مسیر گفتوگو میکند. این کتاب روایت آدمهاییست که پیاده راهی خانه حسین شدهاند و مبداهاشان پرچمهای گوناگونی دارند ولی مقصد همگیشان، حسین است. نویسنده میگوید:«در این سالها ،مادرم از بین سفرهایی که نمیتوانست برود، بیشتر از همه به عراق در ایام اربعین را دوست داشت.مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بیاعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامهی پیادهروی آدمها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سالها در حال رقم خوردن است. من اما دوست نداشتم هیچ وقت از سال به عراق سفر کنم ؛خاصه در ایام اربعین.اما…مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کردهاند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکسهایی که آنها از این سفر میگیرند، چیزی بنویسم، مشتاق تر از همیشه خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکسهایی که دوستان عکاسم میگیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم که نمیتوانست به این سفر بیاید.» . این کتابرو ماه محرم ۱۴۰۲ با صدای آقای شاهین نورایی در فیدیبو شنیدم. دوستش داشتم و احتمالا باز هم برم سراغش💚 . هجدهم اسفند ۱۴۰۲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.