یادداشت مصطفا جواهری

جزیره سرگردانی
        «هستی گفت: 
اگر اشرافیت از ریشهٔ شرف باشد، خوب چیزی است، منتهی اشرافیت هم در این‌جا تغییر معنا داده. اشرافیت تهران یعنی بریز و بپاش و مصرف بی‌رویه برای خودنمایی.»


خب خب خب. من این کتاب را واقعا دوست داشتم. در همهٔ ارکان داستانی درجه‌یک بود. طرح و ساختار ‌و مضمون و درون‌مایه و شخصیت‌پردازی و...
به‌قدری دوستش داشتم که آهسته آهسته می‌خواندمش.
باید خیلی بزرگ باشی و به این بزرگ‌بودنت هم احاطه داشته باشی که شخصیت حقیقی‌ات را تبدیل به شخصیت داستانی در رمانت بکنی و پای خودت را بکشانی داخل داستان.
به قدری هستیِ داستان برایم قابل باور بود که دوست داشتم خواهر بزرگم باشد. من نقش‌های خاکستریِ پرتقلا و پرتلاش را دوست دارم. حتا اگر مسیر غلط انتخاب کنند.
این کتاب را بعید است در کتابفروشی‌ها پیدا کنید بس‌که چاپ و پخش نشر خوارزمی افتضاح است. اگر خواستیدش، از من می‌توانید قرض کنید.
      
4

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.