یادداشت ضحی مختارزاده 🇮🇷

        کتاب خوشخوانی است.به راحتی در سه چهار روز با سرعت خوانش متوسط، کتاب تمام می شود، اما در مورد من، علت طول کشیدن خواندن الغارات، این بود که بعضی حالات و اتفاقات آن زمان، انگار الان داره دوباره تکرار میشه! این احساس و این فکر و این مقایسه ها، فقط ناگوار نیست، قلبم را تکه تکه میکند. خودم را می بینم که خیلی فرقی با آن مردم ندارم.
در قسمتی از کتاب می خوانیم که مردم به اشتباهاتشان پی برده و اظهار ندامت کرده و آماده پیروی از دستورات امیرالمومنین می شوند، ولی هیهات که دیگر دیر شده بود و شد آنچه نباید می شد!
پی نوشت:
اثبات این که هنوز هم مردم همان هستند که زمان امام علی علیه السلام بودند در همین وقایع اخیر، روشن و آشکار است:
یک رییس‌جمهور از دست دادیم، انسانی توانا، متواضع، مردم دار و از همه مهمتر کارآمد، کسی که واقعاً می خواست و در حال انجام کار برای کشور بود و چقدر خدمت کرد و کشور را از لبه  ورشکستگی برگرداند. آن وقت این همه بی انصافی در حق او رخ داد و نمی توانم به این فکر نکنم که ناشکری مردم، هم در این که از دستش دادیم، بی تاثیر نبود و بدتر از همه این ها این که یک آدم نالایق، منفی بافی که بنده خدا خودش گفته من نمی توانم، و نمی شود کاری کرد را مردم به جای او رییس جمهور انتخاب کردند!!!!!!! یعنی مردم این قدر کور هستند!! یعنی اشکال از من و امثال من است که نتوانستیم خدمات رییس جمهور و جریان فکری نزدیک به او را برای مردم روشن کنیم، حداقل نه به اندازه کافی. الان من عزادار رییس جمهور هستم و البته عزادار زندگی آینده خودمان و واقعا نمی دانم تا چه زمانی این غم ادامه خواهد داشت، فعلا که هنوز خیلی جانکاه است.
پی نوشت دو:
از کجا معلوم من می توانستم عدالت امام را تحمل کنم؟ چرا همیشه فکر می کردم، از مردم کوفه بهتر ام؟ اگر می توانستم حکمرانی امام معصوم را تحمل کنم و بپذیرم و از آن استقبال کنم، الان امام دوازدهم غایب بودند؟
      
33

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.