یادداشت عینکی.

عینکی.

عینکی.

1404/6/13

تا حالا شد
        تا حالا شده بری یه گوشه با بغض بِچَپی و بگی "کاش اون روزا یه تصمیم دیگه می‌گرفتم که الان زندگیم مثل کودکیای مسی پر سختی نمی‌بود؟" خب، «کتابخانه نیمه شب» یه همچین چیزیه. داستانی مفهومی برای اینکه به این فکر کنی با گرفتن یه تصمیم دیگه الان کجا می‌بودی، ممکن بود الان داشتی توی آکسفورد درس می‌خوندی یا توی مزرعه یونجه جمع میکردی!
بله درسته، این کتاب یه کتاب روانشناسی خوشگل موشگله که به صورت داستان یک دختر با چاشنی فلفلِ جادویی دراومده تا تصمیمات متفاوتی که ما میتونیم بگیریم رو نشون بده، البته روند ساده‌ای داره و قرار نیست دخترِ داستان بره توی جنگل و یهو خرسا بخوان بخورنش.
بنابراین اگه کتابی میخوای که بتونه دست نوازشی به روح پر مشغله‌ت بکشه تا توی روزهای سختت یکم آرامش پیدا کنی و یهو اتفاق خیلی هیجانی‌ای نیوفته که خدایی نکرده سکته کنی، سریع به کتاب فروشی حمله‌ور شو و این کتاب رو بخر، من که دوستش داشتم چون مثل یه لیوان چایی توی روزای خسته‌کننده‌م چسبید؛ تو رو نمیدونم.
      
40

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.