یادداشت پریسا
5 روز پیش
وقتی سراغ پدران و پسران رفتم، فکر میکردم قراره فقط با یه اثر فلسفی روبهرو باشم؛ یه بحث خشک درباره تضاد نسلها، تفاوت دیدگاهها و جدال همیشگی بین سنت و مدرنیته. اما چیزی که تجربه کردم خیلی فراتر از این بود... این رمان برای من بیشتر از اینکه فقط درباره تضاد فکری بین نسلها باشه، یه روایت پر از لطافت بود. پر از عشق—عشق به خانواده، عشق بیپاسخ، دوستی، غرور، و احساساتی که انگار از عمق روح شخصیتها بیرون میزد. شخصیت بازاروف، با تمام سرسختیهاش، اونجایی که با عشق برخورد میکنه یا با پدر و مادرش مواجه میشه، انگار پوستهی نیهیلیستیاش ترک برمیداره. و اون لحظهها، برای من نقطهی اوج داستان بودن. تورگنیف با ظرافتی خاص، نشون میده که حتی محکمترین ذهنها هم گاهی زیر فشار قلب، میشکنن. برخلاف اون چیزی که عنوان کتاب ممکنه القا کنه، این داستان فقط دربارهی "پدران و پسران" نیست. برای من یه داستان انسانی و احساسی بود؛ ترکیبی از فکر و دل. از اون کتابهایی که وقتی تموم میشن، یه چیزی از خودشون توی وجودت جا میذارن.
(0/1000)
حنا دروی
4 روز پیش
1