یادداشت گمشده ای در صفحات کتاب

قلم این نو
        قلم این نویسنده برام خیلی جالب بود. 
درسته ممکنه نویسنده اون دردها و رنج ها رو که نوشته رو تا به حال حس نکرده باشه، آن درد و رنج مارتین و چسپر و هیچ وقت لمس نکرده باشند، ولی جوری این نویسنده تمام این ها را نوشته بود که اگر نمی‌دانستد فکر میکردند استیو (نویسنده) هم این درد و رنج را در زندگی داشته.
.
مارتین در داستان هر جور رنج و دردی که فکر میکنید را کشید و تحمل کرد، درد عشق،درد زندگی، درد فقر، درد دوستداشته شدن، درد پدر و مادر، درد داشتن پدر، درد برادر و.. درد همه چیز، همه چیز اون یک دیوانه نبود که توانست با این درد ها کنار بیاید او یک آدم کامل بود که توانست با این درد ها کنار بیاید یک آدم کامل و بالغ و فهمیده.
حتا وقتی بچه بود هم به او گفته شده بود که یک فیلسوف است ولی آنقدر دیوانه بود که این حقیقت را قبول نمی‌کرد.
او دیوانه ای نبود که فکر کنید عقلی ندارد، نه او دیوانۀ دنیا بود. این دنیا او را دیوانه کرده بود.
مارتین وقتی بچه بود به دنیای اغما رفت و بعد از آن که از آن دنیای بیرون آمد شد همه چیز تغییر کرده بود. انگار دنیایش می‌دانست که قرار است چقدر برایش سخت بگذرد، چقدر قرار از زجر بکشد بنابراین او را جور دیگری خلق کرد.
او تنها یک بچه نبود، او یک بچهٔ همه چیز دان بود.
او سختی کشید، در تمام مراحل زندگی سختی کشید و حتا در آخر زندگی خود باز هم به سختی مرد.
او عشقش را، عمرش را، زندگی اش را، هدف ش را، خانواده اش را، بچه اش را و کلِ کلِ همه چیزش را از دست داد ولی باز هم به زندگی ادامه داد و هیچ وقت تسلیم نشد.
او کل زندگیش را صرف کتاب‌ها، نویسنده‌ها، داستان‌ها، عشق‌ها، فلسفه‌ها و زندگی‌ها کرد.
او هزارن هزار کتاب خواند و در آخر عمر خود را به دنیا داد و رفت، رفت به عالمی دیگر.
او یک دیوانهٔ فیلسوف بود.
      
402

54

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.