یادداشت Fshafiee

Fshafiee

Fshafiee

1404/5/15

        کتاب مرگ ایوان ایلیچ اولین رویارویی من با قلم تولستوی بود؛ نثری روان، اما به شکل عجیبی عمیق و دردناک.
این کتاب به ظاهر درباره‌ی مرگ یک قاضی معمولی‌ست، اما در واقع، داستانِ مرگ ماست؛ ماهایی که فکر می‌کنیم زندگی‌مان «نرمال» است، در حالی که از خود واقعی‌مان و از زندگی واقعی، دور شده‌ایم.

برای من، دردناک‌ترین بخش کتاب، نه خود مرگ، بلکه تنهایی ایوان در لحظه‌های پایانی بود. اینکه چطور آدم‌ها کنارش بودند ولی هیچ‌کدوم «واقعاً» با او نبودند. حتی خودش هم تا لحظه‌های آخر، با مرگ و با خودش صادق نبود.

کتاب باعث شد فکر کنم: ما چقدر از مرگ فرار می‌کنیم؟ چقدر فکر می‌کنیم که هنوز وقت داریم؟ و مهم‌تر از همه، چقدر واقعاً داریم زندگی می‌کنیم؟

مرگ ایوان ایلیچ فقط درباره‌ی مردن نبود، درباره‌ی «بیدار شدن» بود. و من بعد از خوندنش، بیشتر از همیشه دلم می‌خواد زنده‌تر، صادق‌تر، و بیدارتر زندگی کنم.

      
73

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.