یادداشت محمد سعید میرابیان
1404/6/12
کتاب غریبی است، داستان روزمرهشدن هرآنچه برای کسی جالب است و این هزارانبار بدتر و تلختر از مجازات اعدام است. با خودم فکر میکنم چقدر این کتاب و رویکرد اعدام لیبرالیستی که درونش جریان دارد، شبیه زندگیِ مدرنِ نصفهونیمهی ماست: صبح با رغبت یا بیمیل[فرقی ندارد] صبحانه میخوریم، در فردیتی افراطی[که حتی خانوادهمان هم از ما نیستند]به کارهایمان میپردازیم، حسبِ نیازِ معاشرت پستهایی منتشر میکنیم، طبق قانونی نانوشته در سکوتی نه مانندهی انسان قدم میزنیم و این روند را هرروزه و هرباره تکرار میکنیم. انگاری روزمرگی را به امید شلیکی مدعی تحمل میکنیم که خود این روزمرگی را به ما حقنه میکند. درپایان کتاب بیشتر فرمی شبیه به فیلمنامهای شفاهی داشت که دوستی برایمان تعریف کند؛ البته از کشش خوبی برخوردار بود اما نه آنچنان که نشر برج تبلیغش را میکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.