دومین داستان کوتاه از جلال آل احمد
راستش این روایت ها من را یاد خاطرات دوران کودکی پدربزرگم می اندازد که برایم تعریف می کند ، هم سنت های غلط را روایت می کند و از آنها انتقاد می کند، هم به گونه ای شیرین است.
انگار جلال آل احمد از پدرش دل پُری داشته و در این داستان ها زیر زیرکی از او بدگویی می کند.