یادداشت کاف‌اِی 🇵🇸

همرزمان حسین(ع)
        سال ۵۱ است. قدرتی در دست اسلام نیست و هر چه هست، همین هیئت‌هایی است که حتی روضه خواندن در آن با ان‌قلت و چون و چرا همراه است.
سید‌علی جوان اما، افق ِ نگاهش به قدری بلند است که حالا بعد از پنجاه سال، هنوز حرف‌هایش تازگی دارد.

راستی ما امروز کجای افق نگاه سیدعلی ایستادیم؟
همان‌قدری که از تلاش برای فهم سیره اجتماعی اهل بیت گفته، قدری جان کنده‌ایم؟

سیدعلی از تحریف می‌گوید.
مانند دیدبانی که بگوید آن طرف اقیانوس‌ها طوفان می‌بیند و هشدار می دهد تا جهاز سفر تکمیل باشد.
دشمن که همان دشمن است. شیطان که همان شیطان است. نهایتا حربه‌هایشان کمی به روز شده باشد و رنگ و لعاب‌ بیشتری داشته باشد.
اما‌..
فهمیدیم که چگونه جلوی حربه‌ی تحریف را بگیریم؟
فهمیدیم که داریم از کجا ضربه می‌خوریم؟ 

سیدعلی از تحقیر هم حرف می‌زند.
جلوی خودتحقیری را گرفتیم؟
به خودمان احترام گذاشتیم؟

هنوز بعد از پنجاه سال، وقتی حرف‌های سیدعلی جوان را می‌خوانم، گویی او همین الان، دارد برایم از جهاد تبیین می‌گوید.

اما جهادی که واقعا جهاد باشد. همانطور که می‌گوید باید مثل علمای قرن ۳ جان بِکنیم!
تبیینی که واقعا موثر باشد. مثل قاعده‌ای که می‌گوید حرف اسلام باید در زندگی مردم اثر عینی داشته باشد.

در این افق ِ بلند..
من کجای دغدغه‌های سیدعلی دیروز و امروز ایستاده‌ام؟
حداقل خدا کند هنوز در مسیر باشم و جان کندنم خیال ِ خام ِ بیرون از این راه نباشد...
      
51

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.