یادداشت مریم برزویی

خانه دار مبارز: خاطرات شفاهی اقدس حسینیان
        وقتی گفته می‌شود، جمع میان ساحت‌های فردی، اجتماعی و خانوادگی امکان‌پذیر است، بهترین دلیل برای آن، افرادی هستند که چنین کرده‌اند. به صورت مشخص در تاریخ اسلام، دو دوره، گواه صدق مدعای ماست؛ دوران صدر اسلام و زندگی بانوانی چون حضرت خدیجه(س)، حضرت زهرا(س)، حضرت معصومه(س) و... ، بعد از آن، دوره انقلاب اسلامی است. در این مقطع، به تعبیر رهبر انقلاب، «زنانی ظهور کردند که می‌‌توانند تعریف زن و حضور او در ساحت رشد و تهذیب خویش و در ساحت حفظ خانه‌ سالم و خانواده متعادل و در ساحت ولایت اجتماعی و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد اجتماعی را جهانی کنند و بن‌بست‌های بزرگ را درهم بشکنند.(1)» در این دوران، ما شاهد ظهور و بروز زنانی هستیم که بررسی زندگی آنها می‌تواند بسیاری از اتهاماتی را که در حوزه زنان به جمهوری اسلامی ایران وارد می‌کنند، پاسخ بدهد. به‌عنوان مثال ازجمله مواردی که در نقد و تخریب انقلاب اسلامی مطرح می‌کنند، بحث به انزوا کشاندن زنان است. منتقدان و مخالفان با بیان مسائلی چون حجاب اجباری و گرفتن حق آزادی از زنان، مرثیه ظلم به زن در جمهوری اسلامی را می‌سرایند، درحالیکه بعد از انقلاب، ما شاهد رشد زنان در تمام ابعاد هستیم؛ زنان نخبه علمی و فرهنگی، زنان سیاستمدار، زنان ورزشکار و... مثال‌های نقض این ادعا هستند. بررسی تجربه ‌زیسته این زنان و معرفی آنها، بهتر از هر تئوری و نظریه‌ای، پاسخی محکم در برابر این چالش‌هاست. 
کتاب «خانه‌دار مبارز؛ خاطرات شفاهی سیده‌اقدس حسینیان» را که ورق می‌زنی، از همان ابتدای کار، تلاش زن و مرد را در کنار هم برای شکل‌گیری هویت انسان تراز انقلاب می‌بینی. زنی که کلیشه‌ها را جا‌به‌جا می‌کند و تصویر دیگری از «الگوی سوم زن» در جمع ساحت‌ها به نمایش می‌گذارد. همه‌چیز به قول خودش، از زمانی شروع شد که با جوادآقا ازدواج کرد. وقتی جوادآقا به خانه آمد و با آب‌وتاب از منبری خوش‌فکر «مسجد کرامت» گفت. از آن روز، هر دو شال‌وکلاه می‌کردند و هرشب خودشان را به منبر آقای خامنه‌ای می‌رساندند. 
دختر 13ساله‌ آن روزها، پای صحبت‌های آقا، اندیشه‌ مبارزه توی وجودش شروع کرد به ریشه زدن. حالا مجله‌های «زن روز»خوانی‌اش کنج خانه، جایش را به داستان‌های راستان آقای مطهری داده بود. اما این تازه شروع ماجرا بود. 
کم‌کم با همراهی جوادآقا، پایش به جلسات طلبه‌ جوان و انقلابی آن روزها باز شد و به‌تدریج فعالیت‌های انقلابی‌اش به شکل جدی آغاز شد. از مکان شدن خانه‌اش برای پناه دادن مبارزان و نگهبانی‌های وقت ‌و بی‌وقتش تا جلسات خانگی، چاپ اعلامیه و حضور مداوم در راهپیمایی‌‌ها. 
با پیروزی انقلاب اسلامی، خانم حسینیان که تازه ‌می‌خواست نفسی بکشد و خستگی از تن به در کند، دید کلی کار ریخته روی سر کشور تازه انقلاب شده. چادرش را به کمرش محکم‌تر کرد و وارد میدان شد. سر از جهاد سازندگی درآورد. روستا‌به‌روستا می‌رفت و گره‌ها را پیدا می‌کرد و برای باز شدنش آستین‌ها را بالا می‌زد. گندم درو می‌کرد. احکام و قرآن می‌گفت. برای زن‌های روستا کلاس سوادآموزی و خیاطی می‌‌گذاشت. پای کتاب و کتابخوانی را توی روستاها باز کرده بود، شب‌وروز اقدس‌خانم توی جهاد سپری می‌شد. گه‌گاه هم به خانه سر می‌زد و جوادآقا هم سرو‌کله‌اش پیدا می‌شد و فرصت می‌کردند دیدار تازه کنند. 
مردم هنوز غرق شیرینی انقلاب بودند که جنگ شد. جنگ اما برای خانم حسینیان و همسرش، میدان جدیدی برای مبارزه بود. جوادآقا راهی جبهه شد و اقدس‌خانم هم فکر می‌کرد در این اوضاع‌ و احوال چه کاری از دستش برمی‌آید. خانه‌اش، محل آموزش‌های نظامی به زن‌ها و دخترها شد. پرستاری و... را هم یاد گرفت تا اگر لازم شد به کار بیاید. 
از حالت تهوع‌های گاه ‌و بی‌گاهش فهمید دارد مادر می‌شود. روزهای خانه‌‌نشینی‌اش شروع شده بود اما اقدس‌خانم از پای نمی‌نشست‌. سعی می‌کرد در شرایط جدیدی که دارد کارهای دیگری که از پسش بر می‌آید، انجام بدهد. دیگر هیچ تشییع شهید و نمازجمعه‌ای را از قلم نمی‌‌انداخت. بعد هم که جنگ تمام شد و تعداد بچه‌ها زیاد‌تر شده بود، انجام بعضی کارها برایش سخت بود، رفت سراغ کارهای دیگری که کنار بچه‌ها بتواند انجام بدهد. 
روزهای زندگی سیده‌اقدس حسینیان را که از نظر می‌گذرانی و به پایان کتاب می‌رسی، یک چیز دستت می‌آید و آن تعریف روشن‌تری از جمع ساحت‌ها در «الگوی سوم زن» انقلاب اسلامی است. ساحت‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی در زندگی این بانو ساحت‌های تفکیک‌شده و دور از همی نیستند، بلکه درهم تنیده‌شده و با هم جلو می‌روند. 
سیده‌اقدس حسینیان، پله‌پله پا در ساحت‌هایی که برای حضور یک زن در گفتمان انقلاب اسلامی تعریف شده، قدم نمی‌گذارد، بلکه همزمان با هم همه‌ اینها را پیش می‌برد و به جلو می‌رود. امثال خانم حسینیان به تعبیر رهبری ثابت‌ کرده‌اند که می‌توان زن بود، عفیف بود و در عین حال در متن و مرکز بود. 
      
36

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.