یادداشت ریحانه سادات صدر
1404/5/23

یکی از جذاب ترین کتابهای شهیدی بود که تا حالا خوانده بودم! واقعا مثل یک رمان برایم کشش و جذابیت داشت. چون به معنایِ واقعی هم با آن خندیدم، هم اشک ریختم، هم حیرت کردم، هم امیدوار شدم و هم یاد گرفتم. نمیدانم چه یادداشتی در وصف کتاب زندگی یک شهیدِ عارف، آنهم به این بلند مرتبگی باید نوشت. شهیدی که با این سن کم و به سرعتی شگفت، به مقام عارفانه والایی دست یافته بود. شهید احمدعلی نیّری، این معلم بسیجی نوزده ساله، برایم نشانه دیگری بود که «میشود»! میشود رسید، میشود خوب زیست، میشود هدف داشت، میشود تاثیرگذار بود. خود احمد آقا هم در دوران زندگیشان تأکید داشتند به رفقا و اطرافیانشان اثبات کنند که مسیر خداشناسی و عرفان شدنی است؛ برای همین بود که گاهی از مشاهدات خودشان را برای دوستان نزدیک تعریف میکردند. در این کتاب خوشبختانه با اسطورهسازیِ بیاساس و فانتزی شهید مواجه نبودم؛ چون هرزچندگاهی راویهای کتاب اشاره میکردند که ایشان بسیار ظاهر زندگی معمولی و عادیای داشتند، با ما میخندیدند و با ما تفریح میکردند اما فرقشان این بود که همیشه اهل ملاحظه و بسیار مراقب رفتارشان بودند. در واقع احمد آقای نیّری به آدم نشان میدهند که برای بهتر شدن، برای والا شدن باید بیخیالِ خیلی کارها شد. اصلا مسیرِ رشدِ روحی ایشان هم از این نقطه آغاز میشود! که باید روی خیلی چیزها چشم بست. و چقدر دوست دارم واقعا به این دید برسم… الان دارم به این فکر میکنم که چرا شهدا انقدر تاثیر گذارند؟ چطور ممکن است که به قلب آدمهای چندین نسل بعد از خودشان هم نفوذ کنند؟ چطور حاجت میدهند؟ مطمئنم که “اینهمه عزیز بودن” اتفاقی نیست! خدا هر کسی را عزیزِ دلِ مردم نمیکند. خوشحالم که توفیق خواندن کتاب یکی از عزیزدلهایِ خود خدا را داشتم. فقط میتوانم دعا کنم که خواندنش نصیبِ همه دوستان شود :)🪷
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.