یادداشت Parya

Parya

1403/02/18

                بعد این کتاب واقعا فهمیدم که کتاب خوندن هم سلیقه ایه. 
نه این که شما مطابق سلیقه ات چه کتابی بر میداری‌. این که مطابق سلیقه ات از کتابی که می خونی چه نتیجه ای می گیری و چه تجربه ای کسب می کنی.
یه جورایی تا حدی مطمئنم هر کسی که این کتاب رو بخونه به نتیجه ای که نویسنده می خواد(یعنی ارزش کار های کوچیک تو زندگی) می رسه ولی این که از چالش های کوچیک و درشتی که توی داستان بود چه برداشتی میکنه کاملا بستگی به خود طرف داره.
این کتاب عالی نبود . تقریبا پنجاه صفحه ی اول نمی دونستم جریان چیه. ایده ای که داشت واقعا خوب بود اما برعکس نویسنده طوری عادی جریان رو پیش می برد که انگار این اتفاق واسه همه می افته( این که توی یه روز گیر کنی) از طرفی این که هر دفعه با هر تصمیم سامانتا اتفاقات اون روز تغییر می کرد باعث شده بود مخاطب به خوبی اون هدف نهایی نویسنده رو حدس بزنه. یه جورایی انگار داشتم کتاب خانه نیمه شب رو با یه محتوای قوی تر می خوندم. شخصیت پردازی ۴ شخصیت اصلی هم خوب بود. از اون جایی که تمرکز نویسنده بیشتر روی جا کردن یه سری مفاهیم عمیق بوده این قدر از شخصیت پردازی کافیه. از طرفی شخصیت ها با ثبات و منطقی ان. هر کسی در شرایط مختلف همون کاری رو میکنه که باید بکنه با این که کتاب یه روند پند محور داره ولی هیچ کدوم از شخصیت ها (به جز سامانتا که باید عبرت می گرفت تا داستان پیش بره) از رفتار یا حرف های سامانتا جوری متحول نمی شدن
 که یهو کل شخصیتشون به هم بریزه. 
و این که آخر داستان هم به همین صورت بود(سامانتا با این که خیلی تلاش کرد اما نتونست جولیت رو راضی کنه) با این که آخرش قابل پیش بینی بود اما بهترین پایان واسه چنین داستانی بود. هر چقدر هم اذیت کننده ولی هر چیز دیگه ای جز این پایان کتاب رو خنده دار می کرد. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.