یادداشت روژان صادقی
1403/3/19
وااااای! دومین تجربم از نمایشنامه خوانی بی نظیر بود! صب همین امروز از دوستم قرضش گرفتم و امروز، يه زنگ خالی که داشتم شروع و تمومش کردم! يه داستان به شدت روون و دردناک که تونستم تک تک کلمه هاشو درک کنم و با هردوشون، هم لیلی هم مارکو همدردی کنم و حق رو نتونم به هیچ کس کامل بدم!=)) من اصولا کتاب قرض نميگيرم چون اگه از کتاب خیلی خوشم بیاد واقعا قلبم میشکنه وقتی که ميخوام پسش بدم! و این کتابم همین جوري بود ولی قطعا در آینده ای نزدیک میخرمش که دوباره بخونمش! مرسی از آذین واسه کتاب زیباش! =) اون يه ستاره هم فعلا الان نميدم به خاطر اینکه هنوز به نمایشنامه خو نگرفتم! -------- این تیکه قلبمو فشرده کرد: شاید...شاید هردوتامون بتونیم تو یه دفترچه بنویسیم...من از تهش شروع میکنم و بعد...توهم از اون طرفش مینویسی...شاید اینطوری،یه روزی،به همديگه برسیم،مگه نه؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.