یادداشت سید محمد بهروزنژاد
1402/2/19
-به نام خدا- رونوشت بدون اصل ، مجموعه هفت قصه از نادر ابراهیمی ست. این اثر که اولین مواجهه جدی من با نویسنده بود شنیده هایم درباره ایشان را به اثبات رساند. او در این کتاب (و شاید آثار دیگرش) به طور مداوم شعار می دهد و حتی جایی خودش می گوید که در حال شعار دادن است و از این مسئله هیچ ابایی ندارد . در واقع نویسنده آگاهانه برخی اصول پذیرفته شده داستان مدرن(مثلا شعاری نبودن) را زیر پا می گذارد و به سبک ادبیات کلاسیک جهان و متون کهن پارسی، پیام اخلاقی مورد نظرش را آزادانه با مخاطب در میان می گذارد. همینجاست که هنر او آشکار می شود: نادر ابراهیمی شعار می دهد ، بی آنکه خواننده را آزرده کند . او بلد است چطور شعار بدهد. نثر ادبی ابراهیمی و جملات تامل برانگیزش حواس مخاطب را از اصل داستان پرت می کند تا جایی که خواننده به خودش می آید و می بیند او که از هرچه شعار بیزار بوده ، داشته پشت سرهم شعار می خوانده و لذت می برده. برخی نوشته های این مجموعه بیشتر طرح داستانی اند تا داستان کوتاه: ("عشق من چاد ") برخی به قصه های پریان می مانند : ("قصه ی نقاشی که عاشق شد و معشوق") و برخی به بیانیه سیاسی : ("عشق من چاد " و "تپه") اما این حقیقت که داستان های این مجموعه ساختار و پیرنگ ضعیفی دارند و مملو از شعار اند باعث نمی شود از رونوشت بدون اصل لذت نبرید. در واقع آنچه در مواجهه با آثار نادر ابراهیمی به مخاطب کمک می کند این است که بیش از فرم (قالب) روی اندیشه و محتوای اثر متمرکز شود .و شاید لازم شود بعضا قید فرم را بزند!. به عبارتی برای داستان حرفه ای خواندن سمت نادر ابراهیمی نروید ، بروید که حرف هایش را بشنوید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.