یادداشت پریا
1404/3/6 - 01:23
"و تو برنگشتی" دردناک ترین تجربه ی دختر بچه ای یهودی در تبعید به آشویتس به همراه پدرش است.
تصویری که جدا از نمایش جنگ و تجاوز ، اضطراب جدایی و درد نبود مفهوم "پدر" را _حتی به شکلی رنجور و فروپاشیده _ بازنمایی می کند.
این کتاب دیالوگیست یک طرفه با پدری که دیگر برنگشت و مرور خاطراتی کابوسوار از دوران اسارت و حتی پس از اسارت. برای دردمندان و تحلیل رفتگان در جنگ دیگر آزادی معنایی ندارد.
تمام زندگی مارسلیل کوچک و خانوادهاش در دیگر بازنگشتن چیزی نمادین پس از ویرانی و جنگ خلاصه و نابود شد. چیزی به نام "پدر".
[تو باید بر می گشتی. همیشه فکر کرده ام که بیشتر به صلاح خانواده بود که تو برگردی نه من. آنها به شوهر احتیاج داشتند، به پدر، نه خواهر.]
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
