یادداشت نرجس درزاده
1404/4/1
ساد زخمی که بشریت به خود می زند. در این کتاب موریس بلانشو به افکار مارکی دوساد پرداخته کسی که اصطلاح[سادیسم به معنای خودآزاری و یا دگرآزاری از او آمده.مارکی دوساد را شرورترین نویسنده می دانسته اند و حتی پیر کلوسوفسکی نام کتاب خود را "مارکی شرور "نهاده. ساد در پی قدرت است در پی قدرتی فراتر از قدرت خداوند.او به ناچیز بودن انسان وقعی نمی دهد اگرچه باقی انسان ها جز خود را فانی و حقیر می داند. او خود می نویسد: ((ایده وجود قدرت اعلا تنها خبطی است که نمی توانم آن را بر انسان ببخشم)) او می خواهد خود را به اندازه ی قدرت الهی بالا ببرد او قانع به تنها انسان بودن نیست او خود را جلاد می پندارد و صاحب قدرتی در حد خداوند. (( انسان سادی هستی اش را از مرگ بیرون می کشد که خود اعمال می کند و گاهی درست زمانی که آرزومند جاودانگی زندگی است،رویای مرگ را در سر دارد که بتواند بی وقفه آن را اعمال کند،به گونه ای که جلاد و قربانی به صورت جاودانه ای در مقابل یکدیگر قرار گیرند و نیز یکدیگر را به طور یکسان برخوردار از خصیصه الوهی جاودانگی ببینند.)) موریس بلانشو و او چون می داند نمی تواند تمام این نفرت و خشم از بشریت را چنان که می خواهد بیرون بریزد به ناچار این نفرت را در لفافه ی کلماتی خشم آلود و وحشیانه قرار می دهد به واقع او می داند تنها با استفاده از این روش خود و قدرت نابودی اش را جاودانه می کند. (( ناگهان زبان بنا می کند به سوختن،تن صدا بالا می رود،نیروی اجباری نفرت،کلمات را نشانه می گیرد و آن ها را دگرگون می کند)) موریس بلانشو ساد به گفته ی بلانشو در پی ساختن یک ماشین هولناک مرگ است.ماشینی که بتواند هر چیز و همه چیز را نابود کند تا او را به آن قدرت ازلی برساند.او در پی نابود کردن طبیعت است اما موفق نمی شود و نخواهد شد. (( و این طبیعت است که دلم می خواهد دشنامش دهم، می خواهم نقشه هایش را نقش بر آب کنم،در راهش سنگ اندازی کنم،چرخه ستارگان را متوقف کنم،کراتی را که در فضا شناورند به هم بریزم،هر چیزی را که به طبیعت خدمت می کند نابود کنم و از هر چیزی حمایت کنم که به آن آسیب می رساند.به طبیعت فحش می دهم،و در یک کلام،می خواهم به جوهر و محور اصل طبیعت دشنام دهم. [امااز این کار ناتوانم.)) مارکی دوساد او سرشت این جهان را بر انرژی و نیرو استوار می داند و معتقد است افرادی با نیروی کمتر شایسته و لایق مرگ اند. و اما این سنگدلی و سادیسم را می توان در قرن اخیر و در جنگ های جهانی دوم و اول و کشتار بی رحمانه ای که هر روزه اتفاق می افتد مشاهده کرد و این کتاب عقل ساد را خواندنی می کند اینکه بسیاری از فجایع اخیر برخاسته از همین سادیسم و میل به قدرت طلبی اند. ((سنگدلی چیزی جز نفی خود نیست،با دامنه ای چنان گسترده که به انفجاری ویرانگر تغییر شکل می یابد)) موریس بلانشو با این حال بلانشو ساد را نویسنده ای قوی در زمانه ی خودش می داند کسی که بی پرده از احساساتش سخن گفت. ((ساد این گستاخی را داشت که اثبات کند با پذیرفتن جسورانه امیال خاصی که داشته و قرار دادن آن ها به عنوان نقطه آغاز و اصل هر عقلی،با این کار به پایه ای بسیار مستحکم داده است.کاری که با آن می توانست سرنوشت بشر را در تمامیتش به شیوه ای عمیق تفسیر کند.)) موریس بلانشو و در آخر هم مقاله ای بسیار عالی از بلانشو در زمینه ی نقد بیان شده. و ترجمه ی سمیرا رشید پور که به شاهکار شدن این کتاب و معرفی بیشتر ساد منجر شده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.