یادداشت محمدرضا خراسانی زاده

        کتاب روایت تلما، کنیزی است که در خانه یکی از تجار بزرگ در زمان هارون‌الرشید همراه با خانواده خود خدمت می‌کرده. صاحب تلما همراه با خانواده و خدم و حشمش به دعوت یکی از تجار بزرگ بغداد به این شهر سفر می‌کنند. تلما نیز همراه با این خانواده می‌رود و در خانه میزبان در کنار دیگر کنیزان و غلامان خدمت می‌کند. تلما با وجود کنیز بودن، هم باسواد بوده و هم در تیراندازی مهارت خاصی داشته و همچنین به دلیل حضور در کنار یکی از غلامان که طبابت بلد بوده، اندکی از علم طبابت نیز سر در می‌آورده. روزی که به همراه صاحب خود به قصر هارون می‌رود، این آگاهی او موجب درمان یکی از نزدیکان هارون می‌شود و به همین دلیل مورد توجه هارون قرار می‌گیرد. پس از اینکه هارون از مهارت تیراندازی او نیز باخبر می‌شود، او با به ماموریت خطرناکی می‌فرستد که اگر انجامش ندهد، جان خانواده‌اش را می‌گیرد. این ماموریت کشتن امام رضا است و تلما مجبور به پذیرفتن آن می‌شود...

متاسفانه از نظر پرداخت داستان، شخصیت پردازی و حتی پرداختن به وقایع تاریخی آن دوره و سخنان و رفتار  امام رضا و اتفاقات حول ایشان و شیعیان کتاب قوی و خوبی نیست.
نیمه ابتدایی کتاب اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد و کشش پایینی دارد و بیشتر توصیفات و وقایعی است که نویسنده می‌توانست به جای آن‌ها مطالب بهتری را بیاورد.
      
93

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.