یادداشت فاطمه غفاری وفایی

        مدتها پیش یک روز که رادیو روشن بود ، قبل از اذان ظهر، خانمی از خاطرات زندگی‌اش با همسر شهیدش می‌گفت. آن روز درست متوجه اسم شهید نشدم ولی آن قدر همسر شهید با سوز خاطراتش را تعریف می‌کرد که اشک در چشمانم حلقه بسته بود. 
بعدها همان صوت بدستم رسید. فهمیدم همسر شهید مدق بوده‌اند. 


این کتاب از عاشقانه‌ها و دلواپسی‌ها و دلتنگی‌های همسر شهید در مدت زندگی‌شان نقل می‌کند.  متنی روان و ساده و حجم کم کتاب باعث شد خیلی زود تمامش کنم. خیلی جاها همراه همسر شهید من هم اشک ریختم. واقعاً خیلی سخت است که کسی را دوست داشته باشی اما برای اینکه سختی و عذاب نکشد، رضایت بدهی به شهادتش...!


      
80

8

(0/1000)

نظرات

یک فیلم ایرانی هم بر اساس زندگی این زوج ساخته شده که البته من ندیدم اما دوستان میگن نسبت به کتاب ضعیف تره!!
1

0

من نشنیدم ولی خب کتابش که قشنگه.  

0