یادداشت ناصر حافظی مطلق

        تاریخ طبیعی زوال : تأملاتی دربارۀ سوژۀ ویران
 
۱) 
"تاریخ طبیعی زوال" کتابی است نوشتۀ "بارانه عمادیان"، نویسنده، مترجم و پژوهشگر حوزۀ علوم اجتماعی و سیاسی، که در سال ۱۳۹۲ و در نشر "بیدگل" به چاپ رسیده است. خواندن این کتاب نیازمند دانشی پیشینی از برخی مفاهیم فلسفی و حوزۀ علوم اجتماعی است. مفهوم "تاریخ طبیعی" (Natural-History) که توسط فیلسوف آلمانی و عضو مکتب فرانکفورت، "تئودور آدورنو" (Theodor Ludwig Wiesengrund Adorno)، مطرح شد، نقد تخریب و خود تخریبی ما در برهم‌کنش با طبیعت است که هدفِ بازسازیِ تعاملی پرسودتر را دنبال می‌کند. این ایده رویکردی فلسفی را ارائه می‌کند که بر اساس آن باید طبیعت را در قالب تاریخ و تاریخ را در قالب طبیعت تفسیر کرد. 
 
۲) 
زوال عنصری است محتوم که بر اساس قانون دوم ترمودینامیک جهانی است. اگرچه هنر و زیبایی‌شناسی هنری در طول سده‌ها و هزاره‌ها جاودانگی و ماندگاری را توصیه و تبلیغ کرده است، پس از عصر روشنگری و به‌تدریج رویکردهای هنری جدیدی شکل گرفت که زیبایی‌شناسی خاصی را در زوال و ویرانگی دنبال می‌کردند. بر اساس این رویکرد طبیعت اولیه و یا همان طبیعت طبیعی و طبیعت ثانویه یا نهادها و قوانین و آثار انسانی معنا می‌یابد که دومی در بطن اولی مسیر زوال را می‌پیماید و اگرچه طبیعت ثانوی دوباره دست به بازسازی خود می‌زند، آثار زوال و ویرانی بقایای پیشینی آن به‌صورت آشکار و قابلیت تخریب و خود تخریبی خود آن به‌صورت پنهان قابل‌کشف است. انتهای کتاب حاوی تعدادی نقاشی است که در زمرۀ دسته‌ای به نام "پیکچرسک" (Picturesque) قرار می‌گیرند و یکی از کارکردهای آن‌ها به رخ کشیدن زیبایی ویرانه‌های بالقوه و بالفعل است. 
 
۳) 
نویسنده در بخشی از کتاب شهر "تهران" را مثال می‌زند که اگرچه در سدۀ گذشته رویای تبدیلِ آن به کلان‌شهری نظیر پایتخت‌های اروپایی پرورانده می‌شد، اما اکنون جنگلی از آهن و شلوغی و آلودگی و ازدحام است که آثار خود تخریبی و ویرانگی آن در رخسار تک‌تک برج‌های مصنوعی و بناهای ظاهراً مدرنش به چشم می‌خورد. این شهر در چند دهۀ دیگر سیر ویرانی و بازسازی را مجدداً طی خواهد کرد و نوعی زوال دائمی در بطن بازسازی نمادین را می‌پیماید. پیمایندۀ متفکر در چنین شهری شبیه به شخصیت داستان "یادداشت‌های زیرزمینی" اثر "فئودور داستایوسکی" است که با پدیده‌ای به نام "تاریخ طبیعی رنج" مواجه خواهد شد، رنج ناشی از فاصلۀ میان وجود و تفکر یا جهان و زبان. از این منظر ویرانه‌ها دیگر بیانگر شکوه و عظمت باستانی نیستند، بلکه نمادی از زوال درهم‌تنیده با جهان مدرن را به نمایش می‌گذارند. 
 
۴) 
این تفکر منفی برآمده از درک زوال و ویرانگی تنها با هنر است که از ناامید شوندگی نجات می‌یابد و زوال گذشته را به تاریخ آینده پیوند می‌زند. چنین رویکردی که ماخولیاوار است چیزی بیشتر از زیبایی را مدنظر دارد و جوشش آن نه در عقلانیت محض که بیشتر در نوعی شیدایی ناشی از درک و عشق به ویرانگی و زوال است. این افسون‌زدایی مدرن به‌جای بهت و حیرت در مواجهه با آثار شگفت‌انگیز دنیای نوین، نوعی فروپاشی بالقوه و تدریجی را در آن‌ها مشاهده خواهد کرد و چنین زوالی را در هنر متجلی خواهد ساخت. دقیقاً بسان درخت گیلاسی که یکی از فاتحان رومی جنگ‌های آسیایی با خود به غنیمت آورده بود و در گفتگو با فیلسوف- شاعری دریافت که تنها اثر ماندگار او در کنار همۀ غنائم و افتخارات تنها همین درخت است که طبیعت را با تاریخ پیوند می‌زند و هرسال با شکوفه زدنِ جدید تفسیری از زوال و ویرانگی و بازسازی را نشان خواهد داد. 
      
618

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.