یادداشت سعید حاجی آبادی
1403/6/11
پانزده گفتار مجموعهای است مشتمل بر پانزده سخنرانی استاد شهید آیت الله مطهری که در زمانها و مکانهای مختلف گفته شده این کتاب رو از طریق گوشی و خیلی پراکنده خوندم و خیلی طول کشید تمومش کردم ، بهمین دلیل دید کلی از مطالب کتاب ندارم و در کل خوب بود قسمت هایی از متن کتاب : " مسئله توسعه و تحول تاریخ که از ضروریات ناموس زندگی بشر است که تاریخ بشر متحول است و این یک رازی دارد. زندگی هیچ حیوانی حتی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل متغیر و متحول نیست. دانشمندان نوشتهاند زندگی زنبور عسل در چند هزار سال پیش هم بر همین نظام و بر همین وضع بوده که امروز هست. ولی بشر زود به زود نظامات و وضع زندگیش تغییر میکند و رازش همان است که قرآن بیان کرده است که بشر موجودی است که خودش مسئول زندگی خودش است. موجودات دیگر حتی حیوانات اجتماعی را طبیعت رهبری و سرپرستی و قیمومت میکند، غرایزی به یک معنا کور و جابر بر آنها مسلط است و هیچ گونه حق ابتکار به آنها داده نشده و مسئولیت تکوینی پیشبرد زندگی هم به آنها داده نشده است. ولی انسان موجودی است که زندگی او از ضعف شروع میشود و خودش باید مسیر تکاملی خویش را- البته با راهنماییهایی که از طرف انبیاء شده است- با ابتکار و قدرت و مسئولیت خودش طی کند. استاد مطهری، پانزده گفتار، ص37 یکی از فلاسفه معروف اروپا در قرن هفدهم به نام هابز- انگلیسی است- یک فلسفه سیاسی دارد، کتابهایش به فارسی هم ترجمه شده است، مقایسهای میکند میان حیوانهای اجتماعی و انسان که یک موجود اجتماعی است؛ میگوید چرا وضع اجتماع حیوانهای اجتماعی از قبیل زنبور عسل و مورچه یک سامان خاصی دارد و اختلاف و جنگ و خونریزی در آنجا نیست ولی انسان چنین است؟ بعد میگوید میان انسان و آنها تفاوتهایی وجود دارد. یکی از تفاوتهایی که در میان انسان و حیوانات اجتماعی هست که سبب شده اجتماع آنها منظم بماند و در اجتماع انسان فساد واقع شود این است که در میان انسانها رقابت وجود دارد و در میان آنها رقابت وجود ندارد. یکی دیگر از مابهالتفاوتها این است که در آنها خیر فرد و خیر عموم با همدیگر متحد است، احیاناً خیر فرد در جهتی و خیر عموم در جهتی قرار نمیگیرد، ولی مشکل زندگی بشر این است که احیاناً خیر فرد، منفعت فرد در جهتی قرار میگیرد و مصلحت اجتماع در جهت دیگر. علت دیگر این است که بشر به واسطه عقل و ابتکارش احساس نقص میکند و دنبال کمال بالاتر است ولی حیوان اجتماعی همان را که دارد حد اعلای از کمال میداند. من عجالتاً بحث نمیکنم راجع به اینکه این حرفهایی که او زده از نظر ریشه به یکی برمیگردد یا نه، درست است یا درست نیست؛ شاهدم فرق چهارمی است که ذکر میکند، میگوید فرق چهارم که سبب فساد در اجتماع بشری شده است و در اجتماع حیوانات این فساد وجود ندارد زبان است، قدرت تکلم و سخن گفتن. اگر بگویید این که واقعاً یک کمالی است برای بشر- واقعاً هم کمال است برای بشر- میگوید بله، بدبختی بشر هم از همین کمالش برمیخیزد. بشر چون زبان دارد، با زبان خودش مطلب را بیان میکند، قدرت قلب حقایق دارد یعنی میتواند حقایق را وارونه جلوه بدهد و مطلب را در زیر یک لفافه بیان کند. این را یک عامل اساسی میشمارد، و راست هم میگوید. به موازات پیشرفتی که در سطح شعور عمومی در باب احقاقِ حقوق و آزادیها شده است- که عرض کردم در طبقه سلب کننده آزادی هم شعور و فکر و نقشه و تشکیلات بالاتر رفته است- یک مطلب دیگر به وجود آمده است و آن این است که نفاق و دورویی، حقایق را وارونه جلوه دادن، قلب کردن حقیقت، هر چیزی را با اسم دیگری و با یک روپوش خیلی عالی جلوه دادن در میان بشر رایج شده که همه را گیج کرده است. استاد مطهری، پانزده گفتار، ص 107 و 108
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.