یادداشت سعید بیگی
1401/11/30
این کتاب را چند سال پیش با معرفی دوستی خریدم و خواندم. شنیده ایم که: «عشق پیری گر بجنبد، سر به رسوایی زند!» و دیگر اینکه: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!» اما دل که گرفتار شد، نه از ننگ و نه از نام و نه از هیچ چیز دیگر پرهیز ندارد و آدمی را چنان شیفته و بیدل و بیقرار محبوب می کند که اختیار از کف داده و به راستی مجنون و دیوانۀ یار می شود و رفتار معقول و منطقی را کنار می گذارد و آن می کند که نباید یا نشاید! داستان عشق یک چوپان که زن و فرزند دارد و خانه و خانواده را به حال خودشان رها می کند و در پی محبوب می رود،آن هم دختری جذامی که... اگر تجربۀ دوست داشتن و عاشق شدن نداشته باشی، حال این قبیل افراد را کمتر می توانی درک کنی. عشق و محبت و دلدادگی خواندنی، گفتنی و شنیدنی نیست؛ بلکه باید تجربه اش کرد! محمد قاضی مترجم بزرگ ایرانی، این ماجرا را به تصویر کشیده. اگر مایل بودید بخوانید، فکر می کنم پشیمان نمی شوید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.