یادداشت پرستو صاحبی
9 ساعت پیش
خیلی دوستش داشتم و مشکلم باهاش این بود که روایتها کم بودن و زود تموم میشدن. اولش فکر کردم جستارهای مجزان و هر کدوم یه سفرنامه که به اون یکی ربطی نداره. بعدش که فهمیدم روایتها پشت هم و به هم متصلن و داره یه تجربهی درونی پیوسته رو از خلالشون بسط میده حالم بهتر شد. با جستار یکی مونده به آخر و اون تصویر مرکبماهی به عنوان ضربهی آخر سفرها خیلی منقلب شدم. ولی، باز هم من آدم قصههای طولانی با شاخ و برگ و جزییات خیلی دقیقم. هر بخش که تموم میشد فکر میکردم عجب قصهای از این در میومد. کاش تو پنج صفحه تموم نمیشد. بعضی روایتها، مثلا روایت فوقالعاده عایشه، با وجود این که خیلی دلچسب بود، اما در خدمت اون سیر کلی تجربهی درونی نویسنده نبودن. برای همین احساس میکردم روایت به این خفنی داره حیف و میل میشه. در نهایت من هم امیدوارم مهزاد الیاسی باز هم بنویسه. سالها پیش که توی اینستاگرام فعال بود، به عنوان بلاگر سفر مورد علاقهم به همه معرفیش میکردم. بعد کلا دیگه محو شد از اون فضا و هر بار با حسرت به صفحهی ماهها آپدیتنشدهش برمیگشتم. وقتی این کتاب رو دیدم خیلی خوشحال شدم. الان که دیدم تجربهها که از قلمرو کپشنهای اینستاگرامی به جستارهای روایی طولانیتر تبدیل شدن چقدر عمق و درکپذیریشون بیشتر شد، زیادهخواه شدم و ته دلم امیدوارم که باز هم ازش کتاب بخونم، طولانیتر و با شرح و بسطتر و با ایدههای مرکزی بیشتر و تجربههای تهنشینشدهتر و دورتر از به قول خودش و فروغ، اجتماع سوگوار تجربههای پریده رنگ.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.