یادداشت سینا معروف

        همذات پنداری زیادی می‌شه با راوی اول شخص کتاب کرد. کسی که در سن پنجاه سالگی، نقش هم‌زمان پدر و پسر رو داره. اینکه در هر لحظه ضمن اینکه خودت می‌تونی یک رییس باشی ولی هنوز هم اثرات فرمان‌پذیری و چارچوب‌های خانواده‌ای که درش رشد کردی رو روی شونه‌هات احساس کنی. 
شخصیت اول داستان، هم‌زمان باید مراقب دو خانواده باشه، بچه‌های خودش؛ و پدر و مادرش. 
حدود ۶۰۰ صفحه کتاب حول همین ماجراها می‌چرخه. 
بیان جزییات، احساسات و احوال درونی این مرد و شاید پرداختن بیش از اندازه به جزییات، حجم کتاب رو زیاد کرده. 
جالب اینجاست که کلیات روابط درون خانواده‌ای، تقریباً در همه فرهنگ ‌ها نزدیکه.
تا یک پنجم ابتدایی کتاب، کمی سخت پیش رفتم. بعد به تدریج در ماجراهای خانواده‌ مردی که هم پدر و هم پسر است حل شدم. مادر، پدر و فرزندانی دیدم از جنس هزاران مادر و پدر و بچه‌هایی که در اطراف خودمان هستند.  هر تکه از ویژگی‌های این خانواده در هزاران خانواده هست که به راحتی می‌توانیم بگوییم:« اِ چقدر شبیه این اخلاق مامان منه، چقدر  کارهاش شبیه باباست. این بی‌خیالیش عین پسر خودمه.»
در حالی که ممکن هست از دست یکی‌شان خیلی حرص بخورید و همه تقصیرها را گردنش بیندازید، با شنیدن  داستان هر کدام و تحلیل منصفانه از رفتارش به یک واقعیت می‌رسید: پذیرش آن چه که در کنترل ما نیست و لذت بردن از آن چه که داربم. 
      
2

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.