یادداشت محمدرضا خراسانی زاده
1403/7/7
در جلد 3، امیرعلی کماکان درگیر دوراهی مرد خانواده بودن یا قهرمان شدن است. او برای کشف رازهای انفجار کارخانه، سری به آنجا میزند و مجددا در یک درگیری گیر میافتد که قابلیتهای جدیدش بیش از پیش نمایان میشود. سپس وقتی برای تصمیمگیری به خلوت خود رفته بود، با کمک یک پیر دانا و راهنمایی، بیشتر از پدرش و فداکاریهایش میشوند و تصمیم به فداکاری برای مردم میگیرد. در جلد 4، دکتر اصلان با یک هیبت متفاوت و به قصد ایجاد وحشت و کشتار بزرگی به شهر میآید. امیرعلی که از طرف راهنمایش به نام ایلیا خطاب شده، با رویی پوشیده از مردم، به مبارزه با او میپردازد و موفق به شکست دادن او میشود. مردم قهرمان شهرشان را به شدت تشویق میکنند و با او با نام ایلیا آشنا میشوند بدون آنکه حتی دوستان نزدیکش از شخصیت اصلی او خبردار شوند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.