یادداشت فهیمه پورمحمدی
1401/4/6
دردناک و در عین حال دلنشین... راوی داستان یک زن جوان سی و چندساله به نام یوکاست که از بمب اتمی هیروشیما جان سالم به در برده و با خانوادهاش (شوهر، دو بچه و خواهر کوچکترش) در هیروشیمای بازسازی شده زندگی میکند. یوکا شخصیت آرام و شادی دارد و سعی کرده با مصیبت و کمبودها کنار بیاید و زندگی کند، اما بمب اتم به هیچ کس رحم نکرده. بازماندگانی که جراحتهایشان خوب شده، حالا با بیماریهای ناشی از تشعشعات اتمی دست و پنجه نرم میکنند و هیروشیماییهای جدید که دوست ندارند چشمشان به زخمها و جراحتهای قربانیان بیفتد، از آنها دوری میکنند. یوکاسان تلاش میکند تمامی این مسائل را از مستأجر امریکاییاش پنهان کند تا خاطرهی خوشی از هیروشیما برای او بسازد. داستان که سال 1959 نوشته شده، خوشخوان و دلنشین است و ترجمهی خوبی دارد. اما واژههای ژاپنی را انگلیسی نوشتهاند: مثلاً shoji به جای شوجی. من بعد از باران سیاه دیگر چیزی از هیروشیما نخوانده بودم. این کتاب به پای باران سیاه نمیرسد، اما بسیار خواندنی است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.