یادداشت علیِ مهدی قلب

        بسم الله

کتاب به اعتراف خود رویکرد جبرآمیزِ زیستی نسبت به بیماری اسکیزوفرنی دارد که ناشی از نقص های عملکرد مغزی چنین اختلالات روانی رخ میدهد.
خب این رویکرد را هم با آزمایشات و مشاهدات فراوان علمی سعی کرده است ثابت کند، گرچه در پایان همه این روش ها و آزمایشات بر قطعی نبودن، بلکه نسبی بودن این نتایج تاکید میکند.

اینکه ما به عنوان یک ایرانی و مسلمان معتقد به تاثیر متقابل روح و روان و جسم بر یکدیگر هستیم، ممکن است از رویکرد صرفا زیستی و جبرآمیز به این مسئله بدمان بیاید، ولی آیا تاکنون دانشمندان ما اندکی، فقط اندکی سعی در آزمودن این نظریات نهفته در عقاید ایرانی و دینی ما کرده اند؟! که تا چه میزان میتوان به اثبات رساند آنها را؟!
متاسفانه ظاهراً این امور خیلی برای مثلا دانشمندان علوم انسانی ما و علمای دینی ما اهمیتی ندارد، برای دانشگاهیانِ علوم انسانی هرچه غرب گفته است چون تجربه و آزمایش کرده است،کاملا درست است لابد! حال آنکه خودشان در اثری که به نگارش درآورده اند در پایان تمام نتیجه گیری هایشان گفته اند که ولی همچنان حکم قطعی نمیدهیم!! و برای حوزویان و علمای دینی هم که چون در عرصه کلام خدا و دین را به اثبات رسانده اند، پس مطلقا هرآنچه که از اصول دین  نتیجه گرفته اند و به فروع و جزییات زندگی  تبدیل کرده اند، تماما وحی الهی است و نیازی به آزمون و خطا ندارد! حال آنکه امام معصوم نیستند که لزوما به نتایج و نظریات کاملا صحیحی نسبت به حکم خود درباره اَعمال و شیوه زندگی در این دوره ی مدرن رسیده باشند.

در پایان چند خط آخر کتاب را به اشتراک میذارم که سوالات جدی و فکربرانگیزی در رابطه با این بیماری مطرح کرده است:

 علل بروز اسکیزوفرنی همچنان ناشناخته است و هنوز شیوه ی درمان کاملاً موثری برای آن پیدا نشده است. اما مطالعه ی اسکیزوفرنی از این نظر هم مهم است که ما را با مسائل بنیادینی روبه‌رو می کند که به همه مان مربوط می شود، حتی اگر هیچ وقت با مبتلایان به اسکیزوفرنی مواجه نشده باشیم؛ مثلا ماهیت واقعیت چیست؟ شناخت و باورهایمان را چگونه کسب می کنیم؟ تا چه اندازه مسئول اعمالمان هستیم؟ در این فصل نشان دادیم که مطالعه ی اسکیزوفرنی چطور همه ی این پرسش ها و مسائل را پیش می کشد و البته به آنها پاسخی ندادیم.
      
1

22

(0/1000)

نظرات

سلام، متوجه نقدهاتون نشدم؛ چون نخست باید مشخص کرد که سنخ وجود موضوع مورد پژوهش چطوره، یعنی یک واقعیته مادیه یا یک واقعیت غیرمادی، اگر واقعیت مفروض، مادی باشه، باید از آزمایش برای اثباتش استفاده کرد: نمیشه برای وجود مخاط دماغ برهان عقلی آورد؛ اگر هم واقعیت نامبرده،غیرمادیه، تنها راه تحقیق درباره‌ش روش «عقلانی» هست که اتفاقاً حکما و دانشمندان مسلمان مثل شیخ الرئیس بوعلی‌سینا یا صدرالمتألهین از همین روش وجود «من» یا «نفس» رو اثبات کردند.
4

0

سلام 
حرف شما درسته، ولی برای اینکه آن واقعیت غیرمادی، چه کاربردی میتونه در جریان زندگی ما داشته باشه برای سعادتمندی یا شقاوتمندی یک جامعه، دیگه صرفا با روش عقلی یا فلسفی قابل اثبات نیست، در فلسفه فقط وجود این عوالم غیب به اثبات رسیده ولی نحوه کاربردش در فرهنگ و اقتصاد و سیاست و سبک زندگی را هم فلاسفه روشن کردند برای ما که امروز بتوانیم طبق آن عمل کنیم یا صرفا در عرصه عمل فردی چنین اتفاقی افتاده؟ 

0

@ali_mahdighalb سلام و ارادت برادر
مطالبی که فرمودید بر عهدهٔ فلسفه نیست، فلسفه علم مخصوصی هست و رسالت خاصی داره و مطالبی که تولید میکنه، «زمینه‌ساز» تولید همین مطالبی که می‌فرمایید توی سایر علوم میشه. به علاوه، اگر قرار باشه خودمون با عقلمون همهٔ اینهارو بفهمیم (یعنی وظیفه فلسفه باشه) پس احتیاج مون به دین چیه این وسط؟ این مواردی که فرمودید، بر عهدهٔ فقه هست نه فلسفه. البته فقط به معنای وسیعش، معنایی که امام خمینی (ره) تبیین کردند. 

0

@ali_mahdighalb البته فیلسوفان ما از همون ابتدا به برخی مسائلی که فرمودید پرداختند و بسیار افراد متعهدی بودند. به عنوان مثال، فارابی (ره) دو کتاب داره به نام «خوشبختی چیست» و «چگونه می‌توانیم خوشبخت شویم» و ابن‌سینا (ره) در بخش هشتم اشارات(فکر کنم) یک فصل کامل به «خوشبختی و خوشحالی» می‌پردازه و موارد زیادی که میشه مثال زد. حاشا از این که دانشمندان ما نسبت به این مسائل بی توجه بوده باشن ... 

0